چشمهایم برای تو!

برای تو می نویسم ای سادگی بی پایان

برای تو که با نگاهت بر باد میروم ناگاه

طوفان به پا میکند تجسم حضور تو

باران هزاران قطره بر تو سوگند می خورد

نیاز من گرمای خون توست در رگ آفرینشم

مهتاب تو نقره فام است در بی آسمانیم

دلم در چشم تو به یغما رفته سوگندِ من

بر من نظر کن!

در سیلاب چشمهایم غرق شو

نفسم باش در این بی همنفسی

در وسعت دلدادگی تکتازم و میدانم

تو هم بتازان افسار گسیخته ات را

تا رام شوند از معاشقه هم

چشم در چشم توام

خمارت میکنم

و تو مست میشوی از جام بارانم

پرواز کن!

تو در اوجی

چشمهایم برای تو.....

راستی یادم رفت!

حال من خوب است!

چتر بازیست در چشمهایم!!!

آرزو (باران)