سلام به دوستان گرامي در اين قسمت پنجم نيز از هر گونه انتقاد و پيشنهاد استقبال مي كنم
و دوستاني كه موفق به خواندن قسمتهاي قبل نشده اند با مراجعه به پرو فايل آنها را بخوانند
چو فردا ز كٌه رخ نمود آفتاب
خبردار كردند دشمن ز خواب
نمايان شد از دور سيلي روان
به نابودي لشكر گوركان
سرازير شد سيل مردان لر
چنان بود تا كوه و ره گشت پر
چنان مرد آمد ز كوه كبير
كه سنگ از قدمها شده چون خمير
چو تيمور ديد آن سپاه گران
سر انگشت حيرت گزيد آن زمان
ز ره لحظه اي هم نمي ماندند
ز شهنامه اين بيت مي خواندند
« اگر سر به سر تن به كشتن دهيم
از آن به كه كشور به دشمن دهيم»*
رسيدند وقتي به آوردگاه
نمايان يكي بيكران شد سپاه
سپاهي به ترتيب آراسته
سوار و پياده بپا خاسته
به تن كرده جوشن* تبرها به دست
چنين لشكري را كه خواهد گسست
به سرها كٌله خود و تيغ و سِنان
به دشمن ندادند يك دم امان
نمودند لشكر به باران سنگ
زمين را بر آن دشمن خويش تنگ
سر و دست و پاهاي دشمن به سنگ
پر از خون و بشكست و گرديد لنگ *
نديده كسي آنچنان جنگ سخت
بيفتاد دشمن چو برگ درخت
***
اگر سر به سر ...:بيت از شاهنامه تضمين شده
چوشن :زره
بيت ماقبل آخر لف و نشر مرتب است