سلام و درود خدمت دوستان گرامي
منظومه ي فلاخن و شمشير داستان ايستادگي مردم لر در زمان اتابك افراسياب دوم اتابك لر بزرگ(751هجري) است در برابر قدرتي خونريز كه هدفي جز خرابي و چياول نداشت.
اين داستان برگرفته از كتاب تاريخي «منم تيمور جهانگشا» كه به قلم خود تيمور ،و با استفاده از كتب تاريخي ديگر مانند «روضة الصفا جلد4» و چند كتاب ديگر است كه به يك حماسه شبيه است .
و اما دوباره پس از بيست و هفت سال در سال(778هجري)تيمور به خرم آباد حمله كرد كه در آن زمان اتابك ملكعزالدين كه مردي پاك سيرت بود حكومت مي كرد . داستان ايستادگي او نيز شنيدني است.
اين منظومه به سبك شاهنامه ي فردوسي در پانزده قسمت تقديم شعراي گرامي مي شود وهدفم نظر خواهي ازشما عزيزان قبل از چاپ است از هر گونه پيشنهاد و انتقاد استقبال مي كنم
فلاخن و شمشير (قسمت اول)
هلا مردم خوب ايران زمين
و اي بخردان غرور آفرين
به پيشينه ي خود اگر بنگريد
به ملك جهان بر همه افسريد
كه نيكو سرشتيد و والاگهر
همه شير شرزه همه پر هنر
به انصاف و عدل انوشيروان
همه شهره بوديد اندر جهان
از ايرانيان پهلوان كم نبود
دليري هماورد رستم نبود
ببينيد كاين ميهن خوب ما
ز اجداد نيكوست مانده به جا
اگر دشمني داشت آهنگ جنگ
به همّت كمر بسته بودند تنگ
به دشمن ببستند مردانه راه
نمودند روز عدو را سياه
همانند شيران دشمن شكار
گرفتند از دشمن خود قرار
ز خصمان برم نام چنگيز را
همان پست ِ دلسنگ خونريز را
بسي شهر ايران به آتش كشيد
هم از بيگناهان بسي سر بريد
همانند او نيز تيمور بود
كه از عدل و مردانگي دور بود
به هر جا كه مي رفت بهر نبرد
به جا زو نمي ماند جز رنج و درد
وليكن جوانان شير وطن
گرفتند بر كف همه جان و تن
كه تا در رگانشان توان داشتند
به دلهايشان نيزه مي كاشتند
چو او رو به سوي لرستان نهاد
به شيطان دون دست پيوند داد
اتابك به همراه مردان خويش
نمودند وقف وطن جان خويش
ببستند راه سواران زرنگ
بكشتندشان جمله با تير و سنگ