تن به تقدیر نسپارم

 
سلام دوستان ببخشید چون تازه الفبای تکنولوزی رادارم یاد می گیرم اشتباه زیاد دارم
ازجمله فعال نکردن گزینه نقد که آقای خراسانی عزیز لطف کردن گوشزد کردن تا متوجه بشم
اگه زحمت نیست درخواس نقد برای همه آثار دارم خوشحال میشم از حضورتون بهر ه بگیرم با تشکر


به درد دوری ات جانا نشان از صبر در من نیست

نگو با من مدارا کن که قلب من ز آهن نیست

برای دیدن روی تو بی اندازه دلتنگم

نکن منعم ازاین هق هق که دلتنگی غَدقن نیست

چنان عشقت وجودم را تصاحب کرد کین دل را

دگر از بند عشق تو دمی میل رَهیدن نیست

جدایی را بکن پرپر،که همراهی کنیم از سر

مبادا روزی آیی که دگر جانی بر این تن نیست

مرا دعوت به تسکین کن به یک دیدار طولانی

که قلب عاشق من به شکیبایی مُزَین نیست

چنان از عمق قلب خود شدم مأنوس با عشقت

که اندر غربت چشمت دل من تنگ میهن نیست

نباشی گر به تقدیرم نگردم رام او هرگز

که بی نور جبین تو شبم یک لحظه روشن نیست

حضورت گر نباشد در میان آسمان من

به سرمای وجود من شباهنگام بهمن نیست

تو می تابی به دنیایم امید و عشق را هر دم

اگر باشی دگر هامون قلب من سِتَروَن نیست

در این بیغوله پر درد، این ایام خشک و سرد

طراوتهای مهر تو به هیچ  بهار و گلشن نیست

«نوا»را به گلستان نیست حاجت با وجود تو

شَمیمِ تو به یاس ونرگس و نسرین و سوسن نیست