بعد از عباس علمدار حرم زینب بود
صاحب پرچم الطاف وکرم زینب بود
عصر آن روز گرفتار نقم زینب بود
بود تا مرهم دلهای پریشان باشد
کودکان سوی بیابان به فرار آمده اند
سویشان قوم ستم پیشه سوار آمده اند
گله گرگی که به امید شکار آمده اند
نتوان گفت دراین قوم که ایمان باشد
تشنگان را خبر آمدکه کنون اب رسید
طاقت ازکف شدگان گوهرنایاب رسید
مرهمی بر لب خشکیده بی تاب رسید
قوم بی عاطفه را کی سراحسان باشد
مقصد قافله شام است به سرداری او
جملگی لشگرطفلان به سپهداری او
با مریضی که نمودست نگهداری او
او دراین قافله سالار اسیران باشد
قتلگاه است به خونابه که آذین گشته
خاک باعطرتن بی کفن آگین گشته
آسمان هم زغم حادثه غمگین گشته
صبرایوب مگر چاره هجران باشد
غرق درتیروسنان است برادرهیهات
سرخورشید جدا گشته ز پیکر هیهات
نشناسد تن صد چاک تو خواهر هیهات
اندکی صبر بر این حادثه امکان باشد؟
زاده دخت رسول است واصالت دارد
ذوالفقاری که تنفر ز جهالت دارد
صبر درحضرت او بار خجالت دارد
نیست تردیدکه او حیدر دوران باشد
شام خود وارد در معرکه جنگ شده
دامن قوم نگون بخت پر از سنگ شده
ثبت در سابقه این خاطره ننگ شده
درد زین بیش که این لطف مسلمان باشد
مجلس آراست درآن مجمره سیمای جلی
خیزران بر لب خاموش زد آن دیو ولی
گشت افشاگراین ظلم و جفا بنت علی
گو که درخطبه او قدرت طوفان باشد
جام می بود ولی زهر به کام افتاده
صید صیاد شد وطعمه به دام افتاده
دولت ظلم که از که از رتبه ونام افتاده
تا ابد لعن خداوند بر ایشان باشد
شام منزلگه آخر شد و او تنها نیست
کنج مخروبه مگردخت بنی زهرا نیست
نور درنور چنان است که من پیدا نیست
هرکه این راز ندانست پشیمان باشد.....
رسم دلدادگی آموخت وجان دادحسین
شمع آزادگی افروخت وجان داد حسین
عزت لم یزل اندوخت وجان داد حسین
جان عالم به فدایش شده ، قربان باشد