سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 18 شهريور 1403
    5 ربيع الأول 1446
      Sunday 8 Sep 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۱۸ شهريور

        ما همه شاعریم (به دو زبان)

        شعری از

        فرزان رادفر

        از دفتر شعر به دو زبان نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۳ ۲۱:۵۶ شماره ثبت ۳۱۶۳۸
          بازدید : ۵۷۶   |    نظرات : ۵۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        سلام دوستان گرامی
        چندی پیش دوست بزرگوار جناب آقای استکی پیشنهاد کردند که از اشعار انگلیسی خود نیز در سایت منتشر کنم. شعری که در زیر می آید را ابتدا چند سال پیش به انگلیسی نوشتم و اخیرا ترجمه و اقتباسی به فارسی نیز کردم. برای دوستان علاقه مند متن انگلیسی راهم در پایین صفحه آورده ام و در نظر دارم بعضی از اشعارم را که قبلا در سایت منتشر کرده ام و متن انگلیسی هم دارند دوباره و اینبار به هر دو زبان منتشر کنم.
        یک نکته کوچک دیگر اینکه از نظر این حقیر شعر فارسی همانند شعر انگلیسی دو نوع است، کلاسیک و نو(1). شخصا طبقه بندی های فرعی برای شعرنو(مثل نیمایی و سپید) را نمی پسندم و حتما اگر گزینه شعر نو در این سایت وجود داشت برای شعر های مدرن خود همیشه از آن استفاده میکردم.
        یادمان نرود که پدر شعر نو فارسی نیما یوشیج است و بزرگان دیگری چون احوان ثالث، شاملو، سپهری و دیگران همه نقش ماندگاری در توسعه و شناخت شعر مدرن فارسی داشته اند و اشعارشان در هزاره های بعدی خوانده خواهد شد.
        سپاس مجدد که نو شته هایم را میخوانید
        روزگار خوش
        (1)(Classic or structured) and (Modern or Free verse)
        /////////////////////////////////////////////////////////////////////////// 
        ما همه شاعریم
        **************
        وقتی که احساسات خویش را بر کاغد می آورم
        از زندگی، عشق، فراز و نشیب و هر آنچه
        در اعماق وجود من نهفته است
        وقتی ندایی فرا می خوانَدَم
        تا به تمامی کسانی که
        از روی اتفاق یا قسمت
        با آنها رقصیده ام
        لبخندی هدیه دهم باشد که
        از شوق تماس با همنوع خویش لبریز شوم
        وقتی قلم خود را بدست می گیرم
        با سر نخی از ایده ها آغاز می کنم
        احساساتم را آزاد می گذارم
        تا بی هیچ شک وشبهه ای
        گسترده شوند
        با این امید که روزی، کسی
        آنها را باز بخواند
        و هنگامی که قلم سیاه من بر کاغذ 
        چون رقاصه ای افسون شده بریخ می لغزد
        بر حسب اتفاق نگاه کوتاهی
        به نوشته های آزاد خویش می افکنم
        به کلمات، واژه ها و تشبیهات
        که از بعضی ازآنها هشیارانه یا نه
        نمی توانم و جرئت نمی کنم
        که ادعای آگاهی کنم به هنگامی که
        قلب گشوده ام عیان همگان است
        و بدینگونه گاه و بی گاه گویی
        که قلم از پیش می رود
        و من بی اختیار و خرسند
        بدنبال آن روانه می شوم
        چرا که هیچ یک از ما به اشتباهات
        شعری یا دستوری
        اهمیت زیادی نمی دهیم
        به این که آیا فلان واژه
        دقیق بیان شده یا نه
        و یا اینکه آیا همه کس
        متوجه این وزن داخلی یا آن
        قافیهء سخت بدست آمده می شوند یا خیر.
        چرا که آنرا گناه کبیره نمی دانیم که گه گاه
        قافیه و وزن دقیق
        به آسانی بدست آمدنی نیستند
        پس اگر روزی بر حسب اتفاق
        وبه هر دلیلی به نوشته هایم
        نظری افکندی و اگر بنوعی جادویی
        همان ندا ترا نیز فرا خواند
        هرگز اجازه مده گلبرگی
        از قلعهء گلهایی که کسانی که
        احتراما من و تو شاعر می نامیم، ساخته اند، فرو افتد
        کسانی که با کلمات بازی می کنند
        با این امید که روزی کسی آنها را بخواند
        و تبسمی بر لبهایش بنشیند
        چرا که این افتخار کار ماست که
        قلبی را فریاد بزنیم و به نرمی لمس کنیم
        شاید به این دلیل که
        ما همه در بطن وجودمان شاعریم
        با کلمات بازی می کنیم
        تا بی واهمه از هر گونه خجالت زدگی یا تمسخر
        به دنیایی خالص و ناب دری بگشائیم
        به هنگامی که قلم خود را آزاد می گذاریم
        تا بر کاغد برقصد
        شکوفه ای برای لبخند همگان باشد
        روحمان را صیقلی داده
        و قلبمان را با خود ببرد
        ********************
        فرزان
        سپتامبر 2014
        میلتون کینز

         
         
        We Are All Poets
        **********************
        ,When I write of all these emotions
        Of highs, lows, love and life 
        .And all that is so deep within my soul
        When I sense the call to pass a smile to all
        Those with whom by fate or chance 
        I have somehow come to dance 
        .To enhance my desire for a human touch
        ,When I pick my pilot pen
        Take the beginning of a thread
        And free my thoughts to spread
        And my feelings of any shred
        Of doubt, with the wish that sometime, by someone
        .It is hopefully read
        And as my pen glides like a mesmerised black dancer on ice
        By chance I take a glance
        At all the scribbles so free
        ,The contrasts, metaphors and lists of three
        Of some of which consciously or not I do not care 
        Or even dare to claim to be aware
        .As I open my heart for all to call and watch
        And so at times I feel as though my pen takes the lead
        And I happily follow as we are so care free of the need
        For some grammatical correctness whether right or wrong
        Or if everyone can hear this structural rhythm
        Or notice that far fetched rhyme
        As we don’t see it as a crime 
        That sometimes it is hard to ponder a proper prime rhyme.
        So if some day by chance 
        For whatever reason you take a short glance 
        At this, and if by some kind of magic you hear the same call
        Never allowing any petal to fall
        Of the fortress fashioned of petals by the people, ‘poet’ we politely call
        Who bring to life any word and emotion while
        .Praying that you read it with all your heart and smile
        .Our privilege to call over a heart and gently touch
        Perhaps because somehow we are all poets from the core
        That we play with words and we open the door
        To a world honest, true and pure
        In search of a smiling helping hand or a cure
        Without fear of shame or danger of ridicule
        ,As we allow our pen to be free 
        .Letting it glide, dance on paper and blossom for all to smile
        .Cleans our soul, and per chance blow away our hearts
        ***********************
        Farzan
        17 Feb 2009
        Wirral
        ۱۷
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0