سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 6 آذر 1403
    25 جمادى الأولى 1446
      Tuesday 26 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        سه شنبه ۶ آذر

        سیر در آفاق غم

        شعری از

        مهدی رستگاری

        از دفتر شیدایی نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۳ ۰۱:۲۰ شماره ثبت ۳۱۴۴۲
          بازدید : ۸۸۱   |    نظرات : ۳۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مهدی رستگاری

        بسم رب الشهداء و الصدیقین
        تقدیم به محضر مبارک حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)


        یک شب از سودای او خوابم نبرد
        فکر در آفاق غم ره می سپرد
        دل زغم پر خون و جان آزرده بود
        چون به یاد کربلا ره برده بود
        موج خاموشی ز اشک دیده ام
        کرد توفانی دل رنجیده ام
        آن مصائب از کفم طاقت ربود
        سر نهادم زین مصیبت بر سجود
        ناگهان دیدم هر آن چیزی که هست
        گرم ذکر این مصیبت گشته است
        زان همه ناله زاطراف جهان
        شد سراسیمه تر آن دم مرغ جان
        جان پرید و رفت سوی کربلا
        گشت پرده ی ظهر عاشورا  به پا
        دیدم آنجا جنگ آقایم حسین(علیه السلام)
        شیر میدان وفا در عالمین
        موج می زد اشک در چشم فرات
        شرمسار از معنی آب حیات
        کاین امام تشنه پور حیدر (علیه السلام) است
        او تجلی زلال کوثر است
        تا ابد شد آب در دنیا خجل
        زان امام شرمگین و خون به دل
        شرم  از یاران و از اهل حرم
        کشتگان و تشنگان محترم
        گر چه  شد  دریایی از ماتم حسین(علیه السلام)
        همچو آتش بود در آن دم حسین(علیه السلام)
        تیغ بر کف، تشنه و تنها  مدام
        ذکر حق می گفت  و می تازید امام
        او چنان شیری و دشمن چون رمه
        داشتند از تیغ او بس واهمه
        پس زدند از پستی آن نامردمان
        حلقه بر گرد امام عصرشان
        سنگ اندازان در آن میدان جنگ
        دست یازیدند بر باران سنگ
        سنگ ها پیشانی اش را چون شکست
        روی نورانی او در خون نشست
        زان اصابت شد جهانی غم زده
        گشت پیشانی او ماتم کده
        چون حسین (علیه السلام) مایل به سجده می نمود
        نوبت تیر ثلاث الشعبه بود
        ] تیر اول بوسه زد بر پای او
        قوزک وی را برید و شد فرو[
        تیر آمد ره به سوی قلب برد
        خویشتن را سخت بر قلبش فشرد
        نوک ناوک کرد بر قلبش سلام
        تیره شد گردون در آن دم از ظلام
        از سلامش قد سرو او خمید
        لیک تیر از پشت خود بیرون کشید
        خون جهید از قلب  پاکش در هوا
        موج زد آشوب در ارض و سما
        گشت آغاز آن زمان باران تیر
        بر قد و بالای آن شاه منیر
        پس به گریه آتش پیکار دید
        چون تنش را تیغ نیزه می درید
        زخم هایش از ستاره شد فزون
        آن چنان کو از شمار آمد برون
        نوحه گر شمشیرهای آخته
        شرمگین بر پیکر او تاخته
        بوسه های نیزه ها   بر  پیکرش
        تازه کرد آن داغ ها را در برش
        نور چشمان رو به تاریکی نهاد
        چیره شد ضعف و ز پایش در فتاد
        جمع کفتاران هرز و پیسه رو
        حمله آوردند از هر سو بر او
        چون سرش از پیکرش می شد جدا
        شد قیامت در زمین کربلا
        تیغ بران و حزین با قد خم
        بوسه زد بر حنجرش با  داغ غم
        شد ز موج خون سرخش خاک گل
        نشوه مرگ از شهادت شد خجل
        پر شد از این لحظه جمله یادها
        بغض ها و اشک ها، فریادها
        گوش های کر چرا سنگین شدید
        تا که فریاد زمان را نشنوید
        چشم های خشک اگر بینا شوید
        زین مصیبت سر به سر دریا شوید
        بنگرید،حقا حسین(علیه السلام) نور خدا است
        خون پاکی که خدایش خون بهاست
        ای حسین(علیه السلام) ای سرور اهل بهشت
        این حکایت را به خون باید نوشت
        خون جوشانی که ظلمت را شکست
        راه ظلمت و شیوه بیداد بست
        از دل و جانم گواهی می دهم
        هم به حق حضرت سبحان قسم
        تا که هستم زنده بی حدّ و مدام
        بر تو می خوانم  تحیّات    و سلام
        خاک مهرت را به چشمان می نهم
        در هوای گریه ات جان می دهم
        ای حسین(علیه السلام) ارباب احسان قدیم
        ای وجودت آیت ذبح عظیم
        ای زنورت مایه ایمان من
        ای لهیب درد تو درمان من
        تو طریق حق سبحانی   از آن
        می کنم شکر خدای مهربان
        که ولایت را نمود ارزانی ام
        اندکی کم کرد از نادانی ام
        این دلم تیره وش و تاریک بود
        تا که نورپاک مهرت رخ نمود
        گریه تو ظلمتم را شست و برد
        آتشش ناخالصی ها را سترد
        گر چه بی مقدارم اما با توام
        جان سپارم از غم تو دم به دم
        ای خداوند بزرگ و مهربان
        خالق ارض و سماء  و انس و جان
        گر چه من غرق گناهم عفو کن
        رحم کن  بدکاری ام را محو کن
        تا  شوم من هم ز یاران حسین(علیه السلام)
        نور  مصباح الهدی فی الخافقین
        بوسه بر خاک ره قائم(ارواحنا  له الفداء) زنم
        وقف  او سازم سر و جان و تنم
        الله ای سبحان رب العالمین
        نصرتش تعجیل فرما  در زمین
        مهدی اینک حضرت صاحب زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
        بشنود این گفته هایت بی گمان
        سجده شکری کن و ختم کلام
        عرض کن ازجان و دل بر وی سلام
         
        مهدی رستگاری
        سوم بهمن ماه یکهزار و سیصد و نود و دو شمسی
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3