يکشنبه ۴ آذر
سوز و ساز شعری از میثاق بهنامی
از دفتر حرف بی حساب نوع شعر مثنوی
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۳ ۲۰:۱۵ شماره ثبت ۳۱۳۰۳
بازدید : ۴۱۱ | نظرات : ۸
|
آخرین اشعار ناب میثاق بهنامی
|
آنچنان سازی زدم سوزم گرفت
نالھ ھای غم، شب و روزم گرفت
آب را دیدم کھ آتش میگرفت
شیشھ ھای آرزو خش میگرفت
چشمھایم نای باریدن نداشت
گریھ یک مرد کھ دیدن نداشت
ھی بھ دریا میزدم دل ھی بھ درد
میشد و میشد وجودم سرده سرد
آسمان را ھی نگاه میکردم و
مرگ می آمد سراغم ھردمو
میرسیدم تا لب دریا و باز
یک نفر میگفت دنیارا نباز
سالھا بگذشتھ از آن ماجرا
من نپرسیدم چرا از آن صدا
زیر این طوفانو باران و تکرگ
زنده ام اما بھ حال تلخ مرگ
خستھ از نامردی این روزگار
.. زنده ام ،بی فایده،بی اختیا
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.