يکشنبه ۲ دی
: حدّ و تعزیر \ شعری از روح اله محمدی
از دفتر بارانی نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۳ ۱۹:۰۲ شماره ثبت ۳۱۱۰۴
بازدید : ۵۰۴ | نظرات : ۱۰
|
آخرین اشعار ناب روح اله محمدی
|
کابوس های هر شبم ، با رفتنت تعبیر شد
پیش تو بُهت واشک وآه،ناچیز و بی تأثیر شد
بعد از تو بستم چشم را بر هرکه بودوهرچه بود
عکس تو چون در عمق دل،بنشست و تک تصویرشد
دیگر ندیدم بعد تو ، آثاری از دلدادگی
دنیای من با هرکسی حتی خودم درگیر شد
سنگ جدایی خورده دل ، از دست بی احساس تو
اما نمیدانم چرا هم "حد" و هم " تعزیر" شد؟
یعنی که موج طعنه ها در انزوای بیکسی
بر پیکر بی جان من ، شلاق و همچون تیر شد
بعد از تو دیگر زندگی آن حس رفتن را نداشت
بعد از تو طفلی عشق هم ، در حبس دل زنجیر شد
در خواب دیدم آمدی بر بسترم در حال مرگ
گفتی " ببخش ای جان مرا دیر آمدم تأخیر شد"
گفتم نه دل مانده نه جان ، نه عشق را دارم نشان
باشد برای دیگران ، با ما نگارا دیر شد
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.