جمعه ۲ آذر
|
دفاتر شعر ژاکان باران ملکشاهی
آخرین اشعار ناب ژاکان باران ملکشاهی
|
حضـورت
چقَدَر كمـرنگ است
در دسته ي مداد رنگـي ها
آن هم چنين فصلي
كه باران
سفارشِ رنگيـن كمان ها دارد
دلـــرباتــرين
ســـروده ي ديوان خـــدا
غـــزل چشم هاي تـوست
ميان مـن و تـو
جزء "و"
فاصله اي ست
كه روي تمام اتو بان ها را كم مي كند
به بازار نـبر ، نفروش
ارثيه يِ پُشت در پُشتت آزادي را
بـراي يك دست لباس ،
تكه اي نان
كه در ازايش
كَـس نخواهد داد پشيـزي
جزء جوانمردي
به نام "آقـاي زنـدان"
اوتاقي نقلـي ،
يك دستـ لباس ،
روزي يك وعده نان
مقامات
باتمام امكانت آمدند،
بـراي تشـريح جنازه ي عمه ام
كه از نبود
امكانت مُــــرد
روح شعــــر
در هـــرم نفس هـاي تـوست
يك امشبـ را
به شب نشينيِ
دفتـر بي روح دلم بيا
- اين چنـــد كوتاه ناقابل تقديم به دائي عـزيـزم جناب حاج فكـري احمدي زاده و همتبار نازنيم جناب رضـا نظـري هه ناس وهمچنِــن سر كار خانم مينــا علي زاده همشهري نازارم
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.