شک
در مدار ذهن تو دیگر نمی گردم که من
با شهابی زین مسیر آشنا بیرون شدم
روزگاری لیلی ام بودی و روزی بی سبب
بر تو و احساس معصومانه ات مظنون شدم
-------------------------------------
جام قلبم ، پاک و لبریز از زلال عشق بود
با گِل بی اعتمادی ها به ناگه شد سیاه
عشق از جامم برون شد کم کم از سوراخ شک
بسته بودم کاشکی بر رخنه ی تردید راه
-------------------------------------
پشت من بودی و چشمم ناتوان از دیدنت
دیده ام بر عمق در یای نگاهت بسته بود
پا به پایم می دویدی سایه بودی گوییا
من ولی در نیمه راهت پای لنگم خسته بود
-------------------------------------
من شدم قاضی القضات دادگاه عشق تو
بی دلیل و مدرک امّا ، حکم بطلانت زدم
گریه می کردی و من "تمساح" می دیدم تو را
خنجر از بی اعتمادی بر دل و جانت زدم
-------------------------------------
همچو گنجی در کفم بودی ولی بی اعتنا
گنج هایی جستجو می کردم از ویرانه ها
کاش "ضبط" زندگی هم دکمه ی بر گشت داشت
تا نمی دادم هدر از چشم تو دُردانه ها