دفتر دل نوشته هایم را نمی بندم!
خوب من !
من خالصانه همين انساني هستم كه مي بيني !
روحي دارم لطيف ، دلي دارم نازك ، قلبي دارم گرم ، چشماني دارم منتظر ، نگاهي دارم مشتاق ، ذهني دارم عميق و پاك و درگير ، حسي دارم عاشق ، وجودي دارم تشنه ، وفايي دارم پايدار به عهد ، دستهايي دارم مهربان و پاهايي دارم دونده !
من با همه اين داراييهايم به استقبال تو آمده ام . همه داشته هاي من اينهاست.
ديگر چه مي خواهي از من ؟ جانم را ؟ آن كه قبل از همه اينها در طبق اخلاص است .
من به خاصيت عشق نجيب و دلداده شدم. من به حرمت عشق سكوت را با چشمهايم پيوند زدم. شايد حرفها و شعرهايم به زيبايي تو نباشند اما ميدانم چندان هم خالي از لطف نيستند و تو مي فهمي كه در دنياي بي صدايم چگونه تو را فرياد ميزنم.
براي پيدا كردن تو ، من تنها چشمهايم را بر هم مي گذارم ، هر كجا مي خواهي باش ، تو را مي بينم و به اعجاز عشق ، تو را حس مي كنم. اين باور من است.
خوب من !
دست هایت را که می گیرم ، چشمهایت برایم حرف می زنند.
نگاهم که به چشمهایت وصل می شود ، لبهایت شروع به گفتن می کنند.
حرف هایت را که می شنوم ، دلگرم تر از هر بار ، احساست را می گویی ...........
و چه زیباست تکرار این چرخه پاک و عاشقانه در هر صبحی که می آید و با دیدار و در نبودت با یاد تو آغاز می شود.
* گفتم در نبودت با یادت صبحم آغاز می شود و یادم آمد دیشب با یادت چنین برایت نوشتم :
باز امشب یادت را در دلم حاضر کردم. نمی دانی عاشقانه هایمان چه ساده و بی امان در آسمان دلم پر می کشند.
در باغچه کوچک دلم ، تمام پروانه ها در نبودنت ، بالهایشان را روبان سیاهی زده اند. کاش می دانستی احساسم چگونه در پاشویه چشمانم آب تنی می کنند و وقتی هزاران واژه برای تجسم حس دوست داشتنم به رقص در می آیند ، منظره رنگارنگ آنها دیدنی ست. هریک در جامه ای به رنگ خود ، رنگین کمانی از احساسم را می سازنند تا فقط به تو بگویند ، تمام تعابیر من درباره مهر تو به ذهن هیچ قلمی تاکنون نرسیده .
در دفتر احساس من ، تو ، عظیم ترین واژه ی با ارزش و پایدار منی !
مهربانم !
تو خودت خوب می دانی که تمام دل نوشته های من برای تو ، تن پوششان از جنس مهر و عشق من است.
می دانم که نمی دانی وقتی آهنگ رفتن می کنی ، تألم و غم آن قدر بر من مستولی می شود که این قامت مردانه ام را به سجده ای به بلندا و طول تمام ثانیه های نبودنت می کشاند.
وقتی نیستی ، تمام لحظات اشک بارم به درازای شب یلداست.
اما مژده ای بر تو ای خوب من ، که در نبودنت هنوز هم تمام احساسم را برایت بکر و دست نخورده حفظ کرده ام و نگذاشتم جسم خاکی ام به کوچک ترین بهانه ای به غیر از مهر و عشق پاک تو فروخته شود.
به چشمانم که نگاه کنی ، تمام زیبایی های خودت را خواهی دید. چشمانم آیینه تمام نگار احساس من از توست.
دفتر دلم لبریز از احساساتی ست که به نام تو ثبت شده و فضای اتاق محقر و کوچکم پر شده از عطر دل نوشته هایم .
خوب من !
من در بین تمام فانوس های این دنیا ، فقط به دنبال یک ماه بودم ، و آن هم تویی و بس ......