پنجشنبه ۱ آذر
|
دفاتر شعر شیوا شاکری پور(ساغر)
آخرین اشعار ناب شیوا شاکری پور(ساغر)
|
تا چشم بگشودم تو را ، دیدم میانِ جانِ خود
دست مرا بگرفتی و خواندی مرا بر خوان خود
من بسته قفلی بودم و آخر مرا بگشوده ای
چون قبله ای کردم طلب رو سوی خود بنموده ای
همچون یکی پروانه ای بر گرد شمعت پر زدم
از نیمه ی شب تا سحر، من کوبه ها بر دَر زدم
مجنون لیلایت شدم شیرین فرهادت شدم
گفتی که فریادم شوی؟ دیدی که فریادت شدم!
چون هر چه را کردم طلب، دیدم تویی آن را سبب
دیدم تویی آن را سبب، چون هر چه را کردم طلب
دل را به دریایت زدم تو کشتی نوحم شدی
دیدی پریشانم خودت، آرامش روحم شدی
تو کیستی زیبای من، من در تو پنهان می شوم
بیرونم از خود کی کنی!، دانی پریشان می شوم
دیدم صدای ذره ها، در گوش من فریاد شد
آن آرزوهای عبث، جمله همه بر باد شد
چون تو شدی آمال من،امید بخشیدی به من
چون مهر تابانی شدی وانگه درخشیدی به من
گفتی پریشانت کنم با عشق درمانت کنم
با من بیا تا عشق را، آئین و فرمانت کنم
عاشق شدم ،شیدا شدی مجنون این لیلا شدی
آتش زدی بر جان من، یکباره هم دریا شدی
یک قطره از دریای تو، دل راشبی میخانه کرد
موج لطیف مهر تو گیسوی من را شانه کرد
آن قطره مروارید شد، در سینه ریزِ یک غزل
ای بهترین همراه من، از تو مرا این ماحصل
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.