باکاروانِ زائران سوی رضاجان می روم
باعاشقان ودلبران پابوسِ جانان می روم
ازخانه بیرون گشته ام ،شاید زخودبیرون شوم
ساقی اگرجامی دهد، با پا نه با جان می روم
هرکس به گُل گَشتی رود درفصل نوروز وبهار
خوشتر زفردوس برین سوی خراسان می روم
رنج سفر را، کوی وصلش کام شیرین می کند
دستم تهی، بارَم گنه،سویش خرامان می روم
خاموشم و درگوشه ای سردرگریبانِ دعا
برف سپیدی برسرم باصوت قرآن می روم
ازقلّت اعمال خود،رویم سیه، شرمنده ام
شوق زیارت درسرم، با ذِکرِ یزدان می روم
#
آهوکجا!، صـیّادکیست! عالَم ضمانت می کنی
یوسف توئی؛ گم کرده راهم؛ سوی کنعان می روم
حِصنَـت کَـلامِ لا اِلَـه، اِلاّ خدای واحد است
آیم اگر، درحِصنِ تو، ایمِن به سامان می روم[1]
بایک غزل این دل طمع دارد خریدارت شود
همچون عقابی ازقفس بر بامِ کیهان می روم
آقا رضا، اِذنی بده گَردَم غلامِ درگَهَت
لایق اگر باشم تورا، هرروز قربان می روم
عمری یدک کش بوده ام نامِ غلامیِّ تو را
حالا به عشق دیدنت، شادوغزل خوان می روم
«مهدوی»
1- حدیث شریف معروفِ سِلسِلَـةُالذَّهَب : کَلِمَةُ لااِلهَ اِلاَّ الله حِصنی فَمَن دَ خَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی : کلمۀ لا اِلهَ اِلاّ الله، قلعۀ محکم من است کسی که داخل آن شود ازعذاب در امان است .