سه شنبه ۴ دی
که بس است شعری از اسمر شجاعان
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۳ ۰۰:۵۴ شماره ثبت ۲۹۶۱۴
بازدید : ۷۷۰ | نظرات : ۱۵
|
آخرین اشعار ناب اسمر شجاعان
|
که بس است
این نگین لب هندو بکشانی که بس است
فرش قرمز رود آن جام جهانی که بس است
به کمر تا به کجا حلقه ی مو ریخته ای؟
پشت هر پلک شبت راز نهانی که بس است
چرخش گردن تو یاد ز لیلا دارد
کوچه ام خانه ی تو قبله نشانی که بس است
رقص پایت همه آفاق به آتش بکشد
شعله بر چهره ی آن مرد روانی که بس است
رخ زیبای تو در زاویه ها پیدا شد
دختر شهر حلب ابرو کمانی که بس است
چشم آهوی تو را گله چه خواهد بانو؟
بی نی و دف ته صحرا به شبانی که بس است
سینه را طاقچه ی نرگس پنجابی کن
نشود دیده مبادا به جوانی که بس است
خال هندوی تو دل داده به هر بخش جهان
چه بگویم که شیوع همه گانی که بس است
شتّه ی دور سرت بسته به بند دل ماست
نسبت آن گره را تا بتوانی که بس است
لب برکه زده ای دامن خود بالا چه؟
خیس پیراهن تنگت به عیانی که بس است
فتنه در ارتش و کابینه ی بنهور زدی
آن امیر عرب سرو چمانی که بس است
ظاهرم شیرو دلم بال کبوتر دارد
می خرم ناز تو را زار و فغانی که بس است.
اسمرشجاعان خراسانی
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.