چهارشنبه ۲۸ آذر
دردِ عشق شعری از طارق خراسانی
از دفتر مخمس نوع شعر تضمین
ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۷ مرداد ۱۳۹۳ ۲۰:۲۶ شماره ثبت ۲۸۸۲۹
بازدید : ۱۶۰۳ | نظرات : ۸۸
|
آخرین اشعار ناب طارق خراسانی
|
درد هـــایـم را فـقــط یک نالــه نامیـدی چرا؟
تا بـه تســکینِ دلــم...، آهـی نبخشــیدی چرا؟
یک نفس بر رفــعِ غــم هایم نکوشـیدی چرا؟
زیـرِ پـای زنـدگـی...، مُـردَم نفهـمیـدی چرا؟
جـای گـریه بـر مـزارم آه خنــدیـدی...، چرا؟
ســینه ام از زخـمِ هجرانی، شـده دریای خون
سر زغم بر جیب بُردم، در فراقـت لاله گــون
لیــلی تــو رفـت و ای مجنــونِ فـریادِ قــرون
ای طبیـب درد هـــای بی ســـــرانجـام جنـون
حــالِ بیـمـار قدیمـت را...، نپـرســـیدی چرا؟
من به گـرد تو بچرخیدم...، نه کم، بسـیار هم
درد هـایـت را بنوشــیدم...، بجـان ای یار، هم
گفتی و مـن هـم ببخشــیدم...، شــدی آزار هم
من به هــر ســـاز تو رقصــیدم، ولی یکبار هم
با نوای ســـاز چشـــمانم...، نرقصـیدی چرا؟
بشــنو از مـرغِ دلــم...، انـدوهِ ایـن آواز را
ای که دانســتی مـرا و... این دلِ پُـر راز را
معجزت گفتی ز دل، دیدی دو صــد اعجـاز را!
از نگاهـم خــوانـده بـودی حســرت پرواز را
باز هــم بی اعتـنا...، بـالِ مـرا چـیــدی چرا؟
غم نه قلبِ من، سراسر سـینه ی خونین درید
مرغِ جان، جان بَر لب آمد، از قفس آخر پرید
پیکرم از دَرد چون ماری به خاکی می خزید
چشـــم بی خوابِ مرا دنیــا به آتش می کشـید
در گلســتانِ خـودت...، آرام خوابیـــدی چرا؟
عاشـــقی دیری خــدا داند کـه ایمـانِ من است
با خــدا بَـر درد فائق گشـــته، پیمــان من است
باچنین عزمی، غمی خود گوی میدان من است
گفته بودی:«صبر تنـها راهِ درمان من است»
تکه ســنگی خُــرد را با کـوه ســنجیدی چرا؟
برگِ عمرم را خزان پژمرد و آهم می فزود
طارقِ آشــفته دل...، تا دید دردم می ســـرود:
«با چنین دردی بگویم زندگی آخر چه سـود؟»
این همه پرسیدم و پاسخ همین یک جمله بود
گفته بودم درد دارد عشـق...، نشـــنیدی چرا؟
مخمس با تضمین از غزل سرکار خانم عظیمه ایرانپور
طارق خراسانی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.