زندگی معنای دلتنگیٍ ماست / دور بودن راز دل سنگیٍ
تا کجا با کوله بار عاشقی / رفتن و آخر رسیدن بی کسی
در نوردیدن به مهتاب و جنون / دیدن ماهی به خوناب و جنون
روی کوه عاشقی مجنون شدن / زیر پای عاشقی در خون شدن
زندگی بی تومرا بیهوده است / عشق راه بیهوده را پیموده است
زندگی معنای دل سردی شده /عشق در دل مرده و سهمی شده
سهم من از زندگی دل تنگی است / در غروب عاشقی یک رنگی است
سهم من اندر میان کوچه ها /گشتن آثار در جان گفته ها
می نویسم نامه ای با خط خون /با مرکب جوهرش از شط خون
می نویسم دل برایت تنگ شد /مشهد آقا برایم سنگ شد
می نویسم هر کجا رفتم همان /آسمان بود و زمینم لا مکان
بی تو هر جا پا گذارم جنگ شد /کل الوان جهان یک رنگ شد
چون سیاهی بر دلم پا می نهند /نقش تو روی دلم جا می نهند
من به قرآن استخاره کرده ام /شعر خود را باز پاره کرده ام
هر چه دیدم بر خلاف آرزوست /استجابت در کلاف آرزوست
ای خدا دیدم فقیری را به در / گشته بود از بی کسی آوار در
می زد و می گفت بر من حاجتی / تا نگیرم من نگیرم راحتی
گفتمش از پشت در زینجا برو /نیست صاحبخانه از اینجا برو
گفت هر کس که در این خانه هست / صاحب این خانه و کاشانه هست
تا نگیرم حاجتم در می زنم /در زدن سهل است از بر می زنم
عاقبت از رو برفتم نزد او /هر چه می خواست من رساندم نزد او
حاجتش کم بود اما بیش برد /استقامت کار او را پیش برد
من سیاوش هستم و بند توام /گر بخواهی بعد این عبد توام
حاجتی دارم خدا در باز کن /قفل و زنجیر دلم را باز کن
این صدای تق تقم را گوش کن /گریه دارم هق هقم را گوش کن
عشق اول آخرم لیلا بود /ذکر قلبم ذکر یا لیلا بود
مال دنیا را بسا تو بیش ده /هر چه داری از کم و از بیش ده
(سیاوش راد )