شب است و چشم دنيا كور و من در انتهاي شب به پرواز تو مي انديشم اي تنها ترين عشقم
زمين و آسمان لالند و تنها جغد مي خواند
سرود شوم غربت را.....
و من تنها در اين تاريكي مطلق
كه پاي چشم هايم را شكسته تيره گي شب ، بدنبال تو مي گردم ....
تو اي عاشق ترين عاشق .....
خدايا: چاره كن دردم
بدنبال قناري در كدامين دشت سرسبز گل وريحان و بانونه ......
كجا گردم ......؟
كجا خالي كنم كوه غم و اندوه اين بخت سراسر غصه و دردم ؟
صدايي دلنواز آمد .... ز راهي دور
نسيمي آمد و بوي قناري داشت همراهش
كشيد بر گونه ام دستي و اشكم پاك كرد آرام و روحم را نوازش كرد
و آرام از من دلخون سئوالي كرد :
غمگيني ؟
چرا از دامن اين شب ، كه هر عاشق به آني از رخ معشوق دلداده هزاران بوسه مي چيند، تو اشك و ناله مي چيني ؟
تو گويا چون مني شيدا و سرگردان كه هر شب از فراق يار.... مجنوني و تب داري
تو گويا در سيه بختي ، چون من اهل و نسب داري
ولي بشنو تو اي عاشق
مبادا تا وصال دوست......
كه فرجامش بسي نيكوست
دست از جستجوي خويش برداري!!!
تو اي عاشق :::
نترسي در مسير نيل رويايت ......
اگر بيني سرِ داري
كي بي كوشش نمي يابي.....
مدال عشق ِ سرداري .
مدال عشق سرداري ....