دوشنبه ۲ مهر
خودم در صفحه ی شطرنج چشمت مات می گردم شعری از محمد علی شیردل
از دفتر رد پای عشق نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ دیروز شماره ثبت ۱۳۲۷۵۹
بازدید : ۰ | نظرات : ۰
|
آخرین اشعار ناب محمد علی شیردل
|
پریشان کرده بانو ، آذر ِ چشم تو شهری را 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 تو مثل عطر میخک، عطر مریم زیربارانی شبیه ِ نبض گل در ذهن ِ شورانگیز گلدانی بغل وا کرده ام، بسپار گوشت را به آغوشم که تا گویم برایت قدری از شرح پریشانی تو را من بی اجازه دوست میدارم،اگر روزی بمیرانی مرا صد بار و از نو زنده گردانی کمی بگذار وقتت را برایم ، گرچه می دانم نداری فرصت آن را که حتی سر بخارانی خودم در صغحه شطرنج چشمت ماتم می گردم نیازی نیست با هوشت، مچ من را بخوابانی پریشان کرده بانو ، آذر ِ چشم تو شهری را پریشان تر شود روزی، اگر گیسو بیفشانی نخواهم مُرد تا عشق تو درخون و رگم جاریست تو مشهوری به دل بردن زمن، من بر گرانجانی
|
۱ شاعر این شعر را خوانده اند
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.