پنجشنبه ۲۹ آذر
بابای پر درد... شعری از اسامه یعقوبی
از دفتر اشعار سوخته نوع شعر ترانه
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۸ ارديبهشت ۱۳۹۳ ۱۳:۰۷ شماره ثبت ۲۵۹۰۸
بازدید : ۵۳۹ | نظرات : ۱۳
|
آخرین اشعار ناب اسامه یعقوبی
|
(( از طرف دانیال به بابا اسامه))
از صبح تا به شب نیستش تو خونه بابای خوبم دنبال نونه
نیست شور وشوقی به آشیونه درد دلم رو اون نمیدونه
وقتی که شبها میاد به خونه مثل یه جسم بی روح می مونه
میخواد بخنده خب نمیتونه با این همه درد اون شاد بمونه
نگام خشک میشه به در خونه که باز بیاد و قصه بخونه
همش از خدا میخوام بتونه یک ذره بیشتر بیدار بمونه
منو ببوسه از روی گونه حرفاش ٌ بگه دونه به دونه
دلم میگیره وقتی که خستس منو از آغوش خود میرونه
تو قاب عکسش اون هی میخنده باز به نگاهش دل دل میبنده
خیلی تو عکسش شاد و قشنگه قیمت خنده این روزا چنده
بابای تنهام بابای خسته با روزگاری از هم گسسته
میاد کنارم بی تاب و خسته هنوز نَشِسته چشماش ٌ بسته
همه بم میگن بابات چه خوبه اون مهربونه خیلی صبوره
اهل حلال ٌ و اهل حرومه اما چه فایده از من که دوره
باخود میگم من چه سودی داره این زندگیمون روحی نداره
تنهایی من این رنج و غصه این درد دوری درمون نداره
هر روز ما هست تکرار و تکرار صبحانه و شام یه خواب یه ناهار
آخه باباجون پولی نداره کار راه بندازه زوری نداره
از مال دنیا چیزی نداره فقط یه مدرک تحصیلی داره
که مثل اونم صدها هزاره با کارگر صفر فرقی نداره
یه عمر تلاش و زحمت همه سوخت گشنگی کشید هی شکمش دوخت
تا فارق التحصیل شد اون بیچاره تازه فهمیده سودی نداره
امشب کنارم بابا نشسته اما دلش خون، قلبش شکسته
ازاین قضایا بی تا ب وخسته به روی دنیا چشماش ٌبسته
دیگه نمیخوام من زود بزرگ شم اگه قراره که مث اون شم
میخوام بمونم تو کودکی ها طاقت ندارم این خستگی ها
هرچند سوخته این کودکی ام بابا نمیشم من زورکی هم
هرچند سوخته این کودکی ام بابا نمیشم من زورکی هم
اسامه یعقوبی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.