سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 9 آذر 1403
  • روز بزرگداشت شيخ مفيد
28 جمادى الأولى 1446
    Friday 29 Nov 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      جمعه ۹ آذر

      خنده کودک به جانباز

      شعری از

      منصور دادمند

      از دفتر دیوان مسعود نوع شعر غزل

      ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱ ارديبهشت ۱۳۹۳ ۱۵:۱۴ شماره ثبت ۲۵۷۳۰
        بازدید : ۴۳۴   |    نظرات : ۱۰

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر منصور دادمند

      می چکد ازسکوت شب بیمارستان آزار
      قر ص وآمپول  دیگه نوازشگر درد من نیستند
      دوست دارم فریاد زنم به رهایی
      اما فریاد در صندوقچه مهر دلم می شود دفن
      همه خوابند و من بیدار
      و من مهربان
      می زند شلا ق ترس بر قلب تنها م
      می کشم این جسم ضعیف به راه
      به راهی بی پایان 
      تا خستگی شود غالب بر درد ادمه راه
      تا نگویم چون شلاق در فریاد
      ای خدا نجاتم ده از درد بی درمان
       
       به دردم می چکد اشکها
      اشکم میشود فریاد فریاد
       
       
      از سر نا امیدی چشمم میدود بر پنجره  اتاقم تنها
      ضربه های بارون روی شیشه
       میزندضربه بر سکوت دل آزار
      وبارقص بارون روی شیشه چشمهای می رقصد زیبا
      و از تنهایی وناامیدی میشوم نجات
       
      خنده ای از دلم می شود جاری
      اشکم سلام گرم می کند به دونه  ذونه های  بارون 
      باز درد به سراغم اومد
      با خاطره های زیبا به جان درد می افتم
      درد و خنده بازی زیبایی میکنند
      و من نظاره گر بازی کودکانه آنها میشم
       
      چه لذت بخشه بازی آنها
       
      با خنده و بازی آنها کودکی زیبا و معصوم وارد اتاقم میشه
      سلام زیبایی با خنده به من میکنه
      و با دو کودک دردولبخندمی شود همبازی
       
      در گرما گرم بازیش اسم کود زیبا را می پرسم
       
      از بازی کودکانش دست میکشه
       
      روی تختم میشینه و چشمهایم را میبوسه
       
      با خنده زیبا و شیطنت آمیزش میگه من محبو بم
       
      و با دست گرم ولطیف زیباش چشمهایم را نوازش میده
       
      و خندان چشمهایم را لی لی کنان با خودش میبره
       
      درد و لبخند به دنبال محبوب از اتاقم میشوند خارج
       
      دیگه دردی ندارم
       
      سکوت غم انگیز بیمارستان چتر خودش رابر بارون باز می کنه
       
      کاش درد دوباره به سراغم بیاد
       
      ومن از این تنهایی دربیام
      ۰
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      2