جمعه ۲ آذر
××هفت سین فقر×× شعری از آرزو محمدی
از دفتر ساقی نامه نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۲ ۲۳:۳۵ شماره ثبت ۲۴۷۲۹
بازدید : ۶۶۰ | نظرات : ۷۳
|
آخرین اشعار ناب آرزو محمدی
|
بازازسروديوار برآمده خورشيد
باز همان جمله تلخ
ما هنوز بيداريم
جامه ام را هر شب
مادرم ميشويد
با آب چشماني
که بر سينه ي من ميگريد
گويي چشدش
الحق که ما فقرا بد حاليم
از زمينو وز زمان بيزاريم
وز صداي آب جوي
دل شاديم
روز را با عشق
شب را بي خوابي
صبح را بر فکر ناني چند
ميگزرانيم
ما در اين عيد خجسته
هفت سيني داريم
سين اول
سوز اين سرماي شهر
سين دوم
سبزه هاي پارک شهر
سين سوم
سيليه اغناي پست
سين چهارم
ساز شکسته در حباب
سين پنجم
ساعت بشکسته ام
سين ششم
سينه ي سر بسته ام
سين هفتم را بگزاريد فقر
که اين همه سين
از او آمد پديد
حاليا بس از اين تکرار
بگذار بر آورم اين فرياد
ما فقرا بيداريم
بيدار چو اين شب ظلمت
که در آن هيچ کس، کسي را
نمي جويد بد ين بدحالي
«««مافقرا بيداريم «««
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.