يکشنبه ۲۷ آبان
بانوی آینه ها شعری از محمد فرخ طلب فومنی
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۲ ۰۷:۵۰ شماره ثبت ۲۴۶۰۸
بازدید : ۳۱۸ | نظرات : ۳۹
|
دفاتر شعر محمد فرخ طلب فومنی
آخرین اشعار ناب محمد فرخ طلب فومنی
|
آئینه بود، حرف نزن، این خیال نیست
مادر شدن برای پدر هم محال نیست
یک اتفاق سبز، به ذهنت رجوع کن
این ماه عاشقی متعلق به سال نیست
صدها هزار چشمه ی جوشان و پر خروش
حقا که مثل زمزم قلبش زلال نیست
خورشید خواست چشم به چشمش بیفکند
کارش از آن به بعد به جز اشتعال نیست
از کوچه های خشک مدینه دلش پر است
انگار حال و روز دلش رو روال نیست
-مادر بیا برای خودت هم دعا بخوان
-همسایه واجب است عزیزم، مجال نیست
حالا غروب، وقت اذان، چشم های خیس
اما پدر، خدیجه ی کبری، بلال نیست
آهی کشید و چشم فرو بست و دم نزد
آری، مرام آینه ها قیل و قال نیست
محمد فرخ طلب فومنی
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.