سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 3 بهمن 1403
    23 رجب 1446
      Wednesday 22 Jan 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        وقتی این همه اشتباهات جدید وجود دارد که می‌توان مرتکب شد، چرا باید همان قدیمی‌ها را تکرار کرد. برتراند راسل

        چهارشنبه ۳ بهمن

        شب بی سحر

        شعری از

        احمد رشیدی مقدم (گمنام)

        از دفتر دلسروده ها نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۲ ۱۳:۳۳ شماره ثبت ۲۴۳۴۰
          بازدید : ۳۴۱   |    نظرات : ۳۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر احمد رشیدی مقدم (گمنام)

        شب بی سحر

        شب فـراق خدایـا سحر نمی آید

        نهال وصل چرا مثمر ثمر نمی آید

         

        محیط زندگی خلق را گرفته تاریکی

        چرا زمـکه بـرون آن قـمر نمی آید

         

        بسا زخلق غوطه ورند به بحر فساد

        غریق بحر فسادند منجی بشر نمی آید

         

        فراق یار چنان شعله ور نموده مرا

        به انتظار بماندم دافع شرر نمی آید

         

        رسید جمعه دلم را روانه مکه کنم

        گذشت جمعه و باز هم خبر نمی آید

         

        زجور هجر نگویم به هیچ کس حرفی

        زهجر یار مرا درد بدتـری نمی آید

         

        به اختیار اشک گذاشت چشم خود گمنام

        اگر زچشم ترش اشک بیشتری نمی آید شب بی سحر

        شب فـراق خدایـا سحر نمی آید

        نهال وصل چرا مثمر ثمر نمی آید

         

        محیط زندگی خلق را گرفته تاریکی

        چرا زمـکه بـرون آن قـمر نمی آید

         

        بسا زخلق غوطه ورند به بحر فساد

        غریق بحر فسادند منجی بشر نمی آید

         

        فراق یار چنان شعله ور نموده مرا

        به انتظار بماندم دافع شرر نمی آید

         

        رسید جمعه دلم را روانه مکه کنم

        گذشت جمعه و باز هم خبر نمی آید

         

        زجور هجر نگویم به هیچ کس حرفی

        زهجر یار مرا درد بدتـری نمی آید

         

        به اختیار اشک گذاشت چشم خود گمنام

        اگر زچشم ترش اشک بیشتری نمی آید 

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3