غزلي از مريد هواسي(مرشد خواندم و دو بيت بداهه نوشتم كه جنب دانش ادامه دادند و خانم عضيمي تكميل كردند ، هر كدام دو بيت!
به ترتيب
دو بيت اول از رضا نظري
دو بيت دوم از هاشم دانش مايه (دانش)
دو بيت سوم از صدف عظيمي
در اين ويرانه من هر شب به يادت اشك مي ريزم
تو مي آيي و مي دانم در آن دم من سر ميزم!
به روي ميز، غسلم مي دهد غسال بي احساس
ولي.. آن دم كه مي آيي من از ياد تو لبريزم
به هنگام كفن، واعظ مگويد وعظ تكراري
بيايد ساقي و از بوي مي، شايد كه برخيزم
مرا در گور تنگ، جانا مكن تنها رها هرگز
كه از تنهاييم ترسم به خاك و گل بياويزم
بياور بر سر قبرم، گل سرخي كه من با تو
به جان و دل بپروردم، مني كه "بي تو پاييزم"
در اين خاك سيه چهره، از اين پوسيده جسم و تن
فقط چشمان من باقيست، به يادت اشك مي ريزم...
1392/12/7
سايت شعر ناب!!!
هر كي خونه ي خودش!!
پ.ن.
از زيبايي هاي اين مجموعه همين بداهه هاي مشترك است كه حقير بدون كسب اجازه از جناب دانش دست به انتشار اين غزل زدم (به پيشنهاد خواهر خوبم خانم عظيمي)
پ.ن.
نيازي به نقد هم نيست!!! بداهه است ديگر!!! آن هم از نوع سه نفره!!!