دوستان خوب ناب نابم ! این قطعات سپید بداهه هایی در پاسخ گویی به کامنت های پرمهر عزیزان بوده در غزل "لاف عشق"
با سپید سرایی را دوست دارم و با علاقه میخوانم .مابقی بداهه ها در پست بعدی انشاالله!...برگ سبزیست تحفه ی درویش
(1)
سخن های پوشیده از برفت
تفسیر می کند شرم نگاهت را !
گام بردار
خط بکش
روی سطر سطر واژه هایم
میخواهم زندانی یک حرفت شوم
اینکه بیایی و بمانی
یا نه !!!!!!!
همین که حس بودنت باشد برفی نمی ماند.
بگذار باد شانه کند
موهای سیاه و سپیدم را
میخواهم
زبانم را بگیرد
طعم تلخ و شیرین انتظار...
(2)
شبیه به دنیا نیامده ها شده ام
تا بخودم آمده ام
پیراهن پاره کردن نشانم داده اند
روی بند بند تنم تار میزنند
-آدم ها_
***
دست بردارید از سرم
میخواهم کمی دردسر هایم را ورق بزنم...
(3)
سالهاست مانده، مانده ام
بریده بریده
از تمام دلبستگی ها می برم
ماند ه ام پشت دری بسته
کلیدش مجرم فراری خیالم شده است...
نفسی نمانده تعقیب کنم
بگذاربگریزد از خیالات سیاهم...
(4)
بهانه سر میکنم
بامشتی واژه ی تا کرده در جیبم
تو هی به شانه های شکسته ام تلنگری !
ومن
با کوله باری ،بار ِبی منزل!
کوچه به کوچه کفش می دوانم
و قلم می تراشم .
(5)
بگذار شانه هایت عادت کنند
این که تو یخ بزنی و او تب کند
یا تو تب کنی
و او...
خم نیاورد به کجی کمان ابرویش
خدا از دور پیداست
صبر هم آستانه ای دارد !
در پاسخ به کامنت های پرمهر برادران خوب و ادیبم محمدرضا نظری (1)،پیمان ولی عبدی (3)،طاها محبی (5)و میثم دانایی(4) و هم چنین خواهر دوست داشتنی ام فاطمه رها(2)