سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 دی 1403
    26 جمادى الثانية 1446
      Thursday 26 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۶ دی

        منم! انسان!

        شعری از

        بهروز عسکرزاده

        از دفتر شعله های شب نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۲ ۱۸:۴۰ شماره ثبت ۲۲۹۴۲
          بازدید : ۷۲۰   |    نظرات : ۴۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

         

        "مرا گويند بددين است و فاضل بهتر آن بودی

        که دينش پاک بودی و نبودی فضل چندانش."! (ناصرخسرو)

         

        منم! انسان!

         

        به جان و تن ستم آجین ازین بیــــــــــــداد دیرینم

        چه بیــــــدادی! که نیشش زهر کرد امّید شیرینم.

         

        شکر دیگر نیفشانند طوطی­های خــــــوش گفتار

        چه بر هر شاخساری مرغ مرگ اندیش می بینم.

         

        خــــــــــــــــدایانی دگرگون از فراز برج بابل­ها

        ز بس خواندند در گوشم که رفت از یاد آیینــــم.

         

        چنان گـَندا و گـَندآور کنون بررُسته از شبــــــها

        مشامی در نمی یابد سَحَـــــــــــــرپوییِ مُشکینم.

         

        منم! انسان! هزاران سال در بندم؛ رهایی جــو!

        من از روزِ ازل آزرده جان از جهــــل خونینم!

         

        منم! آزاده ای خونین دل از تاریخ پُــــرنیرنگ

        که با آزاده پُرمهرم وَ از بیــــــــــــــداد پُرکینم.

         

        به جرم مزدکی، از سر، نشا شد قامتم در گور

        زمانی قرمطی خواندید و گاهی نیز بـــــددینم.

        ...

        اگر آیینتان این است، پس با فخــــر می گویم:

        من از "دیوان ناپیدای بد دیـــــــــن" نخستینم!

         

        (به یاد گرامی پدرم ـ حبیب اله عسکرزاده ـ و آرزوهای بی بارویش!)

         

        ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

        ·     اگرچه با پی نوشت برای توضیح شعر موافق نیستم، ولی برای پیشگیری از برخی پنداشت ها، ناگزیرم در بارۀ "دیوان ناپیدای بددین"، فشرده بنویسم که: در اوستا (به جز گاتها، که آن را سرودۀ زرتشت می دانند) بارها گیلانیان را "دیوان نامرئی، دروغ­ های نامرئی، گروه غیرمرئی دروغ" خوانده اند و این از آن روی بوده است که گیلانیان و مازندرانیان سرسختی شگفتی در پذیرش دین و آیین غالب (زرتشتی) داشته و سر خم نمی کرده اند. می دانیم که اوستای جدید در زمان ساسانیان گردآوری شده است و در این دوره از تاریخ، مازندران و به ویژه دیلم (گیلان) کانون سرکشان و مزدکیان (درست دینان) مساوات طلب گریزان از تیغ ستم "انوشیروان دادگر"! و کاستهای اشراف و دینیاران زرتشتی زیاده خواه بوده است.

        مزدکیان، همچون مانویان و خرم دینان و اسماعیلیان (باطنیان) و شیعیان و رافضیان و قرمطیان ...، از سوی برخی، "بد دین" نام گرفته اند.

        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2