بعد از این با ناله خود پر کنم افلاک را
چون حقیقت را پذیرایم وهم حاشاک را
ما که اهل می نمیباشیم نمیخواهیم بود
هیچوقت هـر گـز نگریم مـا سراغ تاک را
ما همیشه برد باریم و، هـم دریـای دل
پیش دریا هیچ ناید هم خس خاشاک را
ما به اسب همت مردانگی باشیم سـوار
دارد او محکم رکاب زین هم فتراک را
طعنه بیجا تو بر ما میزنی از روی جهل
داده ای ازدسـت فـهم بیـنش ادراک را
میشود ماهی طمع کار زود ازدریا برون
زود بیند تیـزی کـارد هـمـان سماک را
ملتی که حق یکدیگر نمایند جور و ظـلم
ناگهان آنها به بینند حاکمـی سـفاک را
یـار اگـر روزی بیایـد کلـبه گمنام مـا
از سر راهش بروبیم خاک هم خاشاک را.
ما که اهل می نمیباشیم نمیخواهیم بود
هیچوقت هـر گـز نگریم مـا سراغ تاک را
ما همیشه برد باریم و، هـم دریـای دل
پیش دریا هیچ ناید هم خس خاشاک را
ما به اسب همت مردانگی باشیم سـوار
دارد او محکم رکاب زین هم فتراک را
طعنه بیجا تو بر ما میزنی از روی جهل
داده ای ازدسـت فـهم بیـنش ادراک را
میشود ماهی طمع کار زود ازدریا برون
زود بیند تیـزی کـارد هـمـان سماک را
ملتی که حق یکدیگر نمایند جور و ظـلم
ناگهان آنها به بینند حاکمـی سـفاک را
یـار اگـر روزی بیایـد کلـبه گمنام مـا
از سر راهش بروبیم خاک هم خاشاک را.