سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        شعر ده سال پیش من

        شعری از

        سیدخلیل جبارفلاحی

        از دفتر زیرخاکسترذهن نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۰ دی ۱۳۹۲ ۱۶:۰۷ شماره ثبت ۲۲۱۷۰
          بازدید : ۶۹۸   |    نظرات : ۲۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر سیدخلیل جبارفلاحی

        حیا از اشک منصور

        ای زمین برگو چرا قامت ز خشم خـــم کرده ای

        بین چه رفتاری خشن با مـا تو در بـــم کرده ای

        ما کـــه از شـــادی و آبــــــادی زبانزد بـوده ایم

        حال ببین ما را چطور گرداب در غـم کـرده ای

        با تو ام نامــــرد زمین، ای که زدی بم را زمین

        گو چرا با این درخت زین خشم خود کم کرده ای

        شک ندارم چــون تو می خواستی بماند یادمــان 

        خونشان را رنگ ، درختـان را چو قلم کرده ای

        یا که دیــدی اشک تو از منصور من کردی حیا  

        این چنیـن برپـا تـو آنان را که محکـم کـرده ای

        ما کمک کردیم که تا مردان بــــم لبخند زدنــد

        گر چنان دربینشان در پخش بذر ماتم کـرده ای

         

        این شعر را در دی ماه سال 83 سروده بودم ، تقدیمیه ای  ناچیز بود به استاد گران سنگ و شاعر مطرح استان مازندران  آقای منصورخورشیدی که با سروده نابشان صمیمانه با مردم ایران ،به ویژه مردم بم احساس همدردی کردند

        و اما سروده استادم آقای منصور خورشیدی :

          

        آی بم   آی بم

        چه گرم در زیر آوار ها خاک خفته ای

        هنگامه ی سحر

        قیامتی در قامت بلند تو

         جنب مناره ها برخاست

        تصویر کهنسالی ارگ و

        معماری طویل تاریخ در شب

        شب سرد زمستانی

        به روی بستری از خاک

        چه ساده  ،  چه ساده

        خواب را برای همیشه

        خاک کرده است

        آی بم  آی بم

        من شاعرم

        هرگز ندیده ام

        این گونه گرم و سرخ

        در بد ترین دقایق یک روز

        دستان کودکی

        بر روی گونه ی مادر

        در هر کنار و گوشه

        گل بوته ای زخون

        بر روی دفتر بی جان

        تصویر کرده باشد

        آی بم  آی بم

        در خلوت نگاه بسیار گریسته ام

        زیبا ترین سرود ها

        برای تو اکنون

        " انا لله و انا الیه الراجعون "

        خواهد بود

        آی بم  آ ی بم  من شاعرم

        هرگز نمی توانم

        از پشت شیشه های جم

        حجم تمام مردگان تورا

        در شعر تصویر کنم

        اما می دانم

        آن جا کویر بم

        تا همیشه شبی بی ستاره

        خواهد بود

        و می دانم که شاعران جهان

        سوگ سروده هاشان را

        برای مادران بی فرزند

        و فرزندان بی مادر

        در سراسر این خاک

        مرثیه خواهند کرد

        آی بم  آی بم

        فریاد تو در سیاهی شب

        در کوچه های تنگ

        دل های مرده را

        بیدار می کند

        آی بم ، من شاعرم

        غم نامرئی رنج و

        حکایت تنهایی تو را

        با راز بلند انزوا

        تصویر می کنم

        آی بم  آی بم

        نیستی که ببینی

        سپیداران درهم

        و سرو های بی سر

        و نخل ها که از شدت درد

        کج بر روی خاک

        رنج تو را گریه می کنند

        و در سپیده دم سرخ

        با دهان سرد

        زخم نگاه تو را

        جنب جنازه های غریب

        خاک می کنند

        دریغا درد

        که باران و شب

        و سردی و تب

        در صداقت دستان تو

        یخ می زند

         

         زمستان همان سال – منصور خورشیدی

        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        7