شعر از سیدخلیل جبارفلاحی
عاشق گم کرده راه
یار پسِ پـــــــرده وما نالـه ز هجران زده ایم
از غم غیبت او چـاک به گـــــــریبان زده ایم
کس نشد حاضر که این پـــــرده کنـاری بزند
بهــر دیــــــدار رُخـــش سر به بیابان زده ایم
داد خـدا مُصحف قـــــــــرآن کـه بیابیم ره او
لیک صد افسوس که فقط فـال ز قرآن زده ایم
این همه حُسـن که در اوست ندیدم و به جاش
بوســه بر خال لب و زلف پــــریشان زده ایم
دَمــار از دوست برآورده ایم از رنـگ و ریا
هـــــرکجا رفتـه ایم امـا دم از یــاران زده ایم
نوبت قــول و غزل سخت چو اسب تاخته ایم
وقت فـــرمان و عمـل مرغک بـاران زده ایم
نقشه ی گنج گرفتیم و چراغی در دست
گـــم نمـودیم ره عشــق و به کاهـــدان زده ایم
خواند قـــرآن که ما قـــوم ظلومیــم و جهول
مُهـــر تأیید بر این گفتـه ی قــــرآن زده ایم 1
گر به ظاهــــر نکنیم جنـگ ما با آل رسول
هــر گناهی که کنیم سنگ به دندان زده ایم 2
چنـگ قـــرار بود به ریسمــان الهــی بزنیم
غافل از آن شده ایم، چنگ به دامـان زده ایم
ما نه رندیم و نه عاشــق ،نه نظـــرباز اما
بهـــر تزویـــر در خانــه ی رنــدان زده ایم
1= اشاره به سوره احزاب آیه 72=انا عرضنا الامانه على السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه كان ظلوما جهولا ما آن امانت را بر آسمانها و زمین و كوهها عرضه كردیم، پس آنها از تحمل آن امتناع كردند، و ترسیدند، و انسان آن را حمل كرد، چون انسان ستم پیشه و جاهل بود
2=اشاره به شکستن دندان پیامبر(ص) در جنگ اُحُد