پنجشنبه ۲۹ آذر
|
دفاتر شعر وحید خانمحمدی (ياور)
آخرین اشعار ناب وحید خانمحمدی (ياور)
|
قاصدک !!!
دستم به دامنت ...
شنیده ام راهی ِ سفری ،
مرا هم با خود ببر ...
به سوی سرزمین باران
به دیار عاشقان بی کس
به وادی مردگان ناکام...
بال پروازم را چیده اند...
پای رفتنم را بسته اند...
فرصتی نیست !!!
درد دارد مردن در آغوش ِ
کرکسان چشم شور ...
آه قاصدک !!!
این شیران پیر ِ بیشه ،
احساسم را دریده اند...
روحم را ارزانی ِ
روباهان ِ کفتار صفت کرده اند...
گله به کدامین محکمه فریاد کنم...
عمریست بی محاکمه
محبوس ِ نگاه های مسمومم...
قاصدک جان !!!
این آدمیان عشق را
با نفرت رنگ زده اند...
احساس را متعفن کرده اند...
دل ، آذین نقاشی هاشان شده...
باید تنهایی را
پشت این نقاب ِ همیشه خندان
پنهان کرد و دم نزد...
یادت نرود
مرا هم با خودت ببر...
شاید در آغوش تو جان دادم...
شاید فرداهایی دور
قصه ي احساس نا فرجام مرا
سینه به سینه
آواز کردی در دشت قاصدکها...
آخر قصه ام را اینطور تمام کن:
عاشق شد ،
تنها ماند !
عاشق ماند ،
تنها شد !
عاشق مُرد ،
عالمی دلش برایش تنگ شد...
پ.ن: خاک تنها معشوقی که
عاشقانه در آغوشش کشید
و ...
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.