1) شهادت گلدسته
شبی میان تپش های موج می غلتید
خیال موج سواری میان اقیانوس
پرید از لب بالاترین بلندی کوه
عقاب خسته شده، از سقوط در کابوس
جهید از گزش ِ آتش ِ پرش، چشمش
رسیده بود به تقدیم گردنش ققنوس
صدای سوت پس از مشت در سرش پیچید
صدای جیغ زنش ،پیشِ مرد بی ناموس
یکی ، دو پلّه ی دیگر "پسر" اگر برود
شود شهادت گلدسته، ضربه ی ناقوس
2)تلاش ماهی قرمز
تلاش ماهیِ قرمز برای دیدن تُنگ
همیشه باعث لبخند کودکان بوده
تو در حباب خودت بنده در حباب خودم
چگونه حرف ملاقات در میان بوده؟
نشستن کف دستت به روی شیشه ی بند
و گریه چون زن ِ زندانی ات جوان بوده
پرنده مرد و پرش ریخت شاهدش بودی؟
حیات، توی خیالات، جاودان بوده
حدودِ بودن کندو نبودن خرس است
تمام عمر برای خودت زمان بوده؟
سه مرد از در ماشینشان پیاده شدند
لباسشان، کت و شلوار را، در آوردند
چهار خانم زیبا برهنه و عریان
سه شیر-موز ، برای سه مرد ،می خوردند
گروه پیرزنان در میان میدانی
شراب خورده و مشغول تخته ی نردند
عمومِ جمعیت شهر لخت مادر زاد
دوشنبه ها وسط شهر حال می کردند
اگر نبود صدای پر از معمایی
به فکر لذت بعد از جهان نمی مردند
اگر نبود صدای پر از معمایی
دوشنبه ها وسط شهر حال می کردند
تلاش ماهی قرمز برای دیدن تنگ...