سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        دو آزاد

        شعری از

        سارا مشیری

        از دفتر و دیگر هیچ نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۲ ۱۳:۰۴ شماره ثبت ۲۱۳۵۷
          بازدید : ۵۳۳   |    نظرات : ۳۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر سارا مشیری

        دل من تنگ شده باز وقته غروبه
        آسمون نیلیش قشنگه آخه آبی مال ما نیست
        شیشه ی عمر منو کسی شکسته
        نمیدونم شایدم دیو بودمو خبر نداشتم
        اگه دیوا میتونن عاشق بشن ، آدم نمیشه ؟!
        اگه دیوا میتونن آدم بشن !آدم نمیشه ؟
        دل من تنگ شده باز وقته غروبه
        آسمون برام ببار ک خیلی تنهام ..
        جز از دل سیاه مهربونت
        قطره اشکی من نمی خوام....
        چی میشد کبوتری بودم ،آزاد و رها
        وقت دلتنگی میشد ب آدما میخندیدم
        پر میکشیدم تا آسمونا ..میگفتم میخوام برم امام رضا
        یکی رو دارم ب حرفام گوش میده ..
        زخمای بالو پرم درمون میده ..
        مث خورشید میمونه !..از جنس آدما نیس ...
        تا ک دلاشون از روی حسرت پر بزنه ...
        اما کجاس دل؟...آدما دل ندارن...
        من ک آدم نبودم
        خودمو یواشکی میون آدما زدم ..
        آخه میگفتن ک قلب آدما طلاست ...
        جای مهربونی و عشق و خداست ...
        اما من هیچی ندیدم ...همش دروغه !!
        مث قصه های پریا می مونه ..
        آدما دیگه قصه شدن ..
        فقط تو رویان!!!

        .........................


        خواب مانده ام در تنهایی ام ..



        فردا که پاییز میرود ، من هم تنها میشوم

        اشکی که از قلبم صدایم را شنیده

        آرام بر گونه هایم میهمان می شود



        آی آدمها ساده مگذرید بر سایه ها !

        خورشید گاهی پشت ابر پنهان می شود ..



        می خندم تا حسرتی بر دل بکارم ...

        افسوس که بذر خنده هایم ریشه در حسرت دارد ..



        تنها منم با قلب خسته از سفر ...

        در انتظار مسافری که همسفر گردد .......



        خوب که می بینم ، قلبم کهنه شده است

        جایی برای دوست داشتن در آن نیست ..



        آدمها ساده نیستند !در پشت نقابی از عشق

        بدنبال شکستن پرو بال تودندان تیز کرده اند ...



        نه ! ساده مباش ...

        همه از خردو کلان ...آدمها انسان نیستند ...

        گرگند در لباس میش ...



        می خندی؟ ...

        آنوقت که گله ات را گرگ زد ..

        تازه می فهمی ..چوپانم ..اما آنقدر هم دروغگو نیستم !



        گاهی دلم می خواهد یکی از همین انسان نماها

        گوشه ایی از قلبم را گرمی بخشد ...



        برای روزهای به یاد ماندنی ...

        خاطره ایی از خود در دستانم هدیه بگذارد..

        صدای تپیدن قلبم با مهر او به دیاستول در آید



        و باز یاد این قانون می اوفتم ..

        من هم گرگی هستم شاید برای او..........



        اما مگر حرف مُهر شده ی من را تو از حفظی ..

        که دست در دست تقدیر میگذاری...



        هیس !!آرامتر میان افکار من قدم بردار...

        من در تنهایی خود خواب مانده ام ...



        شاید سنگینی حرف هایت قانون قلبم را بشکند

        مگر سرت بر تن سنگینی میکند تو را؟!....

         

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4