جمعه ۲ آذر
طبابت شعری از رضا رحیق
از دفتر رحیق نوع شعر
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۹ ۰۹:۳۳ شماره ثبت ۲۱۱۸
بازدید : ۱۲۸۲ | نظرات : ۱۰
|
|
می و دردی بده مخمور تو ام
دان من از دانه جدا شد
بکن انصاف و مرا آتش عشقی
تو فزون باده بیفزا
مددی دار و بزن پرده ز رخسارجمالت
هله بیمار تو ام
قبله بیفراز و شهودم بده ربی
موسمی دارم و از خلق ننالم
شرفم نیست
به هنگامه اشراق تو
بی مایگیم را به شگون
وارد هامون جنون کن
شده با صف زن طرار جمالت
قدحی پر کن و
نوشم بده ربی
به نیازت همه عالم به تماشای
تو مبهوت
و مصلای شهودت
شده مسجود ملائک
شررم ده ملکا قامت رعنای
تو دارد به تسلی
قدحم پر کن و
افسانه مجنون دگر
در قلمی زمزمه فرما
کوثرت را به نیازم
کوکبت را به معانی
به دخولت چو پیازم
ورقی برزن وهنگامه محمود
دگر باره بیارا
که چنان مستی از آن باده
جهان را به نمازت
شده هستی
سازگاران به نماز
آمده مستی
نتوان رست ازاین ساحت معشوق پرستی
عاشقان دل بتکانید رسیدست بهاران
نتوان شرط نهادن
به قدوم شه هستی
مایه داران بدهید آنچه
به خیرات شمارید
همه بازی بده گویا
همه از حاتم هستی
مینشینیم که ما را رخ مستانه حوالت شده گویا
نسرائیم که ما را شعر دیوان شفاعت
بسراید
ما خماریم ندانیم
ز پیمانه بجوئید حوالت
به شهودیم اگر معجزه این است
شهادت بدهیم ادمیان را
به نمازی به جماعت
ما گواهیم ز کس مزد نخواهیم
مسیحا بنمائیم
طبابت
رضا رحیق (رحیق)
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.