سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 5 بهمن 1403
  • انتخابات اولين دورة رياست جمهوري اسلامي ايران، 1358 هـ ش
25 رجب 1446
  • شهادت حضرت امام موسي كاظم عليه السلام، 183 هـ ق
Friday 24 Jan 2025

    حمایت از شعرناب

    شعرناب

    با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

    وقتی این همه اشتباهات جدید وجود دارد که می‌توان مرتکب شد، چرا باید همان قدیمی‌ها را تکرار کرد. برتراند راسل

    جمعه ۵ بهمن

    اندیشه ی احساس

    شعری از

    بهروز حبیبی

    از دفتر شعر نو نوع شعر نیمائی

    ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۵ آذر ۱۳۹۲ ۱۹:۲۷ شماره ثبت ۲۰۷۰۶
      بازدید : ۵۸۸   |    نظرات : ۲۸

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه

    من در اندیشه ی یک باغ پر از عطر حضور نفست

    که کند خلوت تنهایی من را لبریز

    و در اندیشه ی نور

     پشت چشمان سیاهی که کند خانه دل را روشن

    و در اندیشه ی بیداری شب

    در پی دیدن ماه

    و در اندیشه ی بی تابی روز

    همسفر با خورشید

    و در اندیشه ی دیدار نسیم

    که نوازش کند این قلب پر از مهرم را

    غوطه ورم

    من از اندیشه ی مرگ

    که گشودست  دو دستش که مرا سخت بگیرد آغوش

    مضطربم

    و مرا سخت به هم می ریزد

    خواهش چشم زدل

    که شود جاری و رسوا کند این حال پریشان مرا

    من در اندیشه ی تفسیر سکوت

    متفکر شده ام

    و در اندیشه ی یک باور ساده

    با تمامی وجودم درگیر

    من در اندیشه ی پروانه شدن

    بر تن و روح زمین

    پیله ای تنگ و خشن  بافته ام

    و در اندیشه ی دیدار طلوعی ز پس غربت جهل

    تا بلندای زمان تاخته ام

    من در اندیشه ی خود

    در فضای که دلش باشد نام

    خانه ای ساخته ام

    و کلیدش

    بر نوک منقار کلاغی

    به امیدی عبث  آویخته ام

    و در اندیشه ی مرهم

    درد بر روی هم انباشته ام

    من در اندیشه ی انسان

    که تهی گشته  زنور

    تن و جان فرسودم

    و در اندیشه ی عشق

     از حقیقت به مجاز ره پیمودم

    دیده پر خون کردم

    چون رسیدم به جنون آسودم

    من در اندیشه ی رویش

    نفسی تازه شدم

    و در اندیشه ی زیبایی گل

    به تمنا رفتم

    چون رسیدم به بلندای غرور

    دست خالی و تهی برگشتم

    من در اندیشه ی دیدار خدا

    سفری کرده ام از دیده به دل

    همره باد صبا

    از ازل تا به ابد

    از جهان گذران

    تا به دنیای درون

    و به اندازه وسعت تنهایی خود

    چیده ام نور زسرشاخه امید

    من در اندیشه ی دریا

    قطره ای گشتم و از ابر فرو باریدم

    و در اندیشه ی یک حس غریب

    بارور گشتم

    من در اندیشه ی یک وسوسه بیمار شدم

    و در اندیشه ی مرداب به عشقی ابدی پی بردم

    من در اندیشه ی بغض

    که شود سیلی و بر باد دهد بنیادم

    در هراس افتادم

    و در اندیشه ی پیدایش روز

    از پی ظلمت و تاریکی شب

    حیرانم

    من در اندیشه ی احساس گناه

    مصلوبم

    و از اندیشه ی تکرار

    گریزان هستم

    من در اندیشه ی پرواز به راه افتادم

    و در اندیشه ی احساس به دام افتادم

    و در اندیشه ی ادراک به خاک افتادم            

    ۰
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    3