از آن سوی افق ، یک زخم ولگرد
صدا می زد مرا ، مهدی ! منم ، درد!
عزیزم! در دلم آیینه دارم
منم قلبی درون ِ سینه دارم
تو هر شب ناله هایم را شنیدی!
ببین! من دوستت دارم ، ندیدی؟!
تو امشب ناله هایم را صدا کن
برای مُردنم هر شب دعا کن!
تو قلب ِ عاشقم را سوت کردی
تو شمع ِ زندگی را فوت کردی
ببین ! من رود ِ اشکم بر زمین است
نگو سهم ِ من از دنیا همین است
ببین ای شرقی ِ زیبای ِ مستی
چگونه صید ِ خود را می پرستی؟!
ببین دستان سرد و خالی ام را
ببخشا مهربان بد حالی ام را
دلم از زنده بودن بی تو سیر است
دلم در زخم خوردن بی نظیر است
مروت نیست در شبهای ِ بی راه
بغل زانوی ِ غم ، هی پُشت ِ هم آه!
من از سمت پرستوها پریدم
بجای عشق تو ، خنجر خریدم
تو دیدی حال و روزم دلخراش است
تو ابراهیم ِ قلبت بت تراش است
فدای آن نگاه نازدارت
دل ِ آبستن ِ آواز دارت
نفسهایت پر از عشق و اشاره
عسل چشمان نازت استعاره
تو هم چون من غم آیینه داری؟!
بگو عشق مرا در سینه داری؟!
من از آغوش تو لب باز کردم
من از بوسیدنت آغاز کردم
شب و آغوش و ناز و راز داری!
شراب و عشق و شهوت ، لب سواری!
تنت در بازوانم جور می شد
شب ما هم پر از تنبور می شد
تو طعم بوسه هایت یاس دارد
تو لبهایت چقدر احساس دارد!
گلٍ رو تختی ِ ما هم بهاری
شب ِ ما فارغ از یک قطره زاری
تن آیینه پوشت چون حریر است
نگاه ِ مست تو مهتاب گیر است
سرم بر روی ِ لب های تو خم بود
عسل در وصف لب های تو کم بود
تو ترک من نمی کردی در اینجا
نمی کردی تو این آیینه را ، ها!
تو از کنج نگاهم پر کشیدی
تو جام شوکران را سر کشیدی
نفهمیدی که چشمانم ، چه کم سوست!
ندیدی فصل هجران پرستوست؟!
تو دیدی قصد آزادی ندارم
دلیلی بهر یک شادی ندارم
چرا عشق مرا انکار کردی؟
غم دیرینه را تکرار کردی!
چرا آینده ام رنگش پریده؟
چرا احساس تو خنجر خریده؟
چرا شادی برای من زیادی ست؟
چرا هرشب نصیبم انفرادی ست؟
چرا من خانه ام راه و مسیر است؟
به هرکس می رسم همواره دیر است!
چرا خنجر به پشتم مهربان است؟
چرا او سهم از ما بهتران است؟
ببین ای مهربان زخم تنم را
بیا و پاره کن پیراهنم را
دلم یک دشت گل از یاس دارد
قلم در دست چپ احساس دارد
بیا امشب در آغوش نگاهم
بیا ، دورت بگردم ، غرق آهم
دل تنگم چرا باید بگیرد؟
دعا کن مهدی ات امشب بمیرد........