سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 7 ارديبهشت 1403
    18 شوال 1445
      Friday 26 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۷ ارديبهشت

        قتل عام بغض

        شعری از

        مهدي شريفي

        از دفتر کوچه پس کوچه های دلتنگی نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۴ فروردين ۱۳۹۰ ۰۰:۱۲ شماره ثبت ۲۵۳۰
          بازدید : ۱۲۷۵   |    نظرات : ۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مهدي شريفي

        شب و تنهایی و غم در کنارم

        غریبی ؛ بی کسی  ؛ دار و ندارم

        همین دیشب زمین را پاک کردم

        دلم را روی قلبم خاک کردم

        غمی سنگین به روی ِ سینه ی من

        نمی بینی؟! ، شدم آیینه ی من!

        دلم نذر نگاهت ای مُنیرم

        الهی جای ِ تو هر شب بمیرم

        تو عمق حیرت ِ آیینه بودی

        تمام هفته را آدینه بودی

        تو تصنیف ِ مرا تحریر کردی

        نگاهم را پُر از تصویر کردی

        نگاه ِ عاشقت آیینه زار است

        نفس هایت همه فصل ِ بهار است

        تو دست ِ مهربانت در به در نیست

        ببین! آیینه زاران ِ تو تَر نیست؟!

        عسل رنگ ِ نگاهت یاس دارد

        تو لبهایت چقدر احساس دارد!

        تنت در بازوانم جور می شد

        شب ِ ما هم پُر از تنبور می شد

        لبت را می مکیدم ای گل ِ مَست

        میان بازوانم تنگ در دست!

        نفس های ِ تو آبستن نشان بود

        دو بیتی های ِ ابرویت کمان بود

        تو باشی پیش ِ من ، دردم گران نیست

        دوجین آغوش ، عزیزم! ، یک قران نیست

        تو می دانی تنم آغوش ِ ناز است

        نگاه خسته ام دنیای ِ راز است

        تو از لب های ِ سرخ آب هستی

        میان ِ بازوانم خواب هستی

        شب ِ شهوت ، دلم را هی نمودم

        مسیر ِ ناز ِ لب را طی نمودم

        بیا زخم ِ دلم را بازگردان

        تو دستم را بگیر ؛ من را بگردان

        قدم در خون زدم تا بازگشتم

        من از مرگ خودم آغاز گشتم!

        تمام ِ کودکی در سوز بودم

        ز داغی آتشین چون روز بودم

        بلوغ ِ دردها در سینه ی من

        تمام نفرتم آیینه ی من

        دل از هرگونه خواهش پاک کردم

        هوس را زیر ِ تختم خاک کردم

        مسافرخانه ی غم جای ِ من بود

        لباسی داشتم ؛ جنسش کفن بودم

        نگاه ِ کودکان قانون ِ من شد

        بهای ِ خنده هاشان خون من شد

        یتیمان شاخه های ِ نور هستند

        همه زاییده ی ِ تنبور هستند

        الهی من بگردم! ؛ آه داری؟!!!

        تو هم در خوش خوشانت ماه داری!

        نبینم رنج ِ حسرت در نگاهت

        نبینم چشم گریانی به راهت

        مدال بی کسی بر سینه ی توست

        تمام ِ کهکشان آیینه ی توست

        غزل در چشم ِ تو آیینه رنگ است

        تو سوز ِ مثنوی هایت قشنگ است

        بیا امشب غزل باهم بخوانیم

        بیا قدر یتیمی را بدانیم

        تو مثل غنچه ای ، ای درد ِ شبگیر

        تو گل زاییده ای در رقص ِ شمشیر

        کسی چون ما ، دلی پر شور دارد؟!

        کسی اینجا غم ِ تنبور دارد؟!

        کسی اهل ِ رفاقت با خیال است؟!

        کسی دارای چشمان ِ غزال است؟!

        کسی برنامه اش اینجا سفر نیست؟!

        نمی پرسد کسی معنای ِ دل چیست؟!

        کسی تعمیرگاه ِ دل ندارد؟!

        دلم پت پت کنان ره می سپارد

        نمی گوید کسی تفسیر ِ لب چیست؟!

        نمی داند کسی معنای ِ شب چیست؟!

        نمی پیچد کسی یک نسخه ی آه؟!

        نمی داند کسی پایان ِ این راه؟!

        ببین! ، من نسبتم با غم تنی نیست؟!

        دل ِ آواره باورکردنی نیست؟!

        چرا احساس ِ او شمشیر دارد؟!

        مگر غم های ِ من واگیر دارد؟!

        چرا یک نکته از من در سرش نیست؟!

        چرا تنهایی ِ من باورش نیست؟!

        عزیزم من دلی دلتنگ دارم

        هزاران حسرت ِ پر رنگ دارم

        چراغ ِ این دل ِ آواره کم سوست

        گمانم چاره اش جفتی پرستوست

        برایت یک دل ِ مجروح دارم

        دو لیوان اشک و یک جین روح دارم

        نگاه ِ خسته ای چون غنچه ی خون

        دل ِ بشکسته ای از جنس ِ مجنون

        به دستم یک ، دو ایوان ، غنچه ی ناز

        به پشتم کوله باری شعر و آواز

        مروّت نیست قلبم تب بگیرد!

        نمی ترسی که این عاشق بمیرد؟!!!......


        ********************************************************************

        درود و سلام من به همه ی دوستان درخشنده و پاکم ، همراه با تبریک سال خورشیدی جدید....از اینکه نمی توانم عرض ارادت و بندگی خود را به شما عزیزان گرامی تر از جان و وجود ناقابلم ، تک تک ابراز کنم پوزش می طلبم که دستم این روزها وبال گردنم شده است...پیشانی به خاک ستایشتان می سایم و با تمام وجود بر قدوم نورانی و دستان پر از مهر و بنده نوازی اتان بوسه می زنم....درود این حقیرترین و فقیرترین برادر بی ذوق و استعدادتان را به مهربانی و بزرگی و بزرگواری اتان پذیرا باشید....دوستتان دارم همچون توفان های سربه زیر....تابعد....


        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0