اندكي آن سو تر از خواهشي دلتنگ
بركه ايست
خالي از صداي ماهيها
پرندگان
درختان...
بركه هر روز
در خيسي گونه هاي خودش
خيس مي شود
مي دانم
اشكهايش تمام مي شود روزي
و آنقدر
خورشيد را
در آغوش مي فشارد
كه براي هميشه
در سكوتي داغ
خشك شود... اعظم گليان ( گلي )
پاسخ جناب تركمان عزيز به اعظم گليان ::
درود گلي عزيز:
و اين بركه ي پر از ماهيهاي كوچولو
ميني لاك پشتهاي مليح
و بچه قورباغه هاي بازيگوشي
كه در سايه ي سبز نيلوفران
به آنارشيسم واقعي رسيده اند
كاش عروس دريايي نيز مي توانست
در اين بركه به خانه ي بخت برود
در تب و تاب خورشيدي سخاوتمند
خورشيدي كه سكوت را در بغض ابرها
خواهد شكست . محمد تركمان (پژواره )
پاسخ اعظم گليان به محمد تركمان:
درود بر شما جناب تركمان همراه هميشگي:
بخت عروس دريايي
در سكوت بركه سياه شده است
لاك پشتها
به دريايي بزرگ
كوچ كرده اند
و من ديدم
كه بچه قورباغه ها
هرگز متولد نشدند...
مي خواهم بميرم
و خشك شوم
در گودي بركه اي
كه با خورشيد
همخوابه شده است
و شايد
ابري شوم روزي
و ببارم.
اما كوچ خواهم كرد
از سكوت آن بركه ي تنها
آنجا كه آب را تبعيد كردند
و عروس دريايي را
سياه بخت...
باشد...
ابر مي شوم روزي
اما كجا ببارم
خدا داند... اعظم گليان ( گلي )