با سلام خدمت دوستان و اساتید عزیزم. این شعر یکی از اولین سروده های من هستش که در شعرناب هم منتشر شده بود. تو این چند وقت که از سایت دور بودم چندین بار دفتر شعرم رو خوندم.این شعر از جمله اشعاری بود که با خوندنش حس عجیبی بهم دست داد. ازتون خواهش میکنم اگر شما هم مثل من ارتباط برقرار کردید با این غزل،نقد کنید.هرچی که به نظرتون میاد رو رک بنویسید.
گاهی عذاب...
گاهــی بـرای خــنـده کـمـی دیـر می شود
چـیزی شـبـیــه گـریـه فـراگـیــر می شود
یــعـنـی کـمر به کـشـتـن احساس بسته ای
وقـتـی که عـشـق فاصلـه تعـبـیر می شود
درمن نمرده است ولی زنده هم که نیست
حسـّــی که درنــگـاه تو تـفـســیرمـی شود
مــفـهـوم هرنگاه تو ازخـود پــریدن است
در فکرِ آن که از قـَفَـســش سـیرمی شود
من بی تو؛ماجرای غــم انگـیـزِ زندگی...
در نقـش یک عذاب که تـصویر می شود
حالا که مانده ام منُ یک عمر سرزنش...
با ســرنـوشــت تلــخ چه تـدبیـر می شود!
... بـعـد از تـمام قصّـه به این نکته می رسم
گـاهی"جـوان بـه حادثه ای پـیر می شود*"
27 دی 91