جمعه ۲ آذر
|
آخرین اشعار ناب احمد الماسی
|
1
ــــــــــــــ
دلهره های کوچه
در خورجین شبی بی ماه
جا مانده است ....
2
ــــــــــــــ
کودک می گریست
مادر ، بی جان
دستان خونین ناپدر
هنوز گرم حماقتی بود ...
3
ـــــــــــــ
شاپرک
خود را به لامپا می زد
چه فرق می کند
فاصله ی سقوط
کوتاه باشد یا بلند ؟....
4
ـــــــــــــ
درخت
فرصت پریدن را به هر گنجشککی می داد
آن شیطانک پای درخت اما
چشمانی حریص تر داشت ....
5
ــــــــــــــ
به کوهپایه که رسید
نگاهی به بلندای کوه انداخت
نفس تازه کرد
و گام نخست را
چه محکم برداشت ....
..... این پنجگانه بداهه ای است که در پای سروده های کوتاه بانو فرهین نوشته شده است . تقدیم به قلم آبشاری مخملین اش
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.