يکشنبه ۲ دی
تو می مانی و دیگر هیچ ... شعری از مرجان جلال موسوی
از دفتر سایه های شب نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۲ تير ۱۳۹۲ ۱۹:۰۲ شماره ثبت ۱۴۷۴۴
بازدید : ۹۴۰ | نظرات : ۱۱۹
|
دفاتر شعر مرجان جلال موسوی
آخرین اشعار ناب مرجان جلال موسوی
|
تمنایِ بی انتهایِ خواهش هایِ هرز
و بلوغِ تنگِ نَفَس
ناخُن میکشد به باورِ خوب بودن
سراسیمه در مردابِ نیاز
تا آسمانِ تو قد می کشم
زمین زیرِ پای من خالی ست
اعدامی ست این طنابِ هوس
آنجا که دار می شود
تکرارِ این خواهش
غرق در باورِ تن
هماغوشی نَفس با عشق
و صدایی که بی وجدان می خواند
بیاااااااااااااا
تو می مانی و هیچ
آنجا که چشم می بندم
در خیالِ هجومِ آوارت
تو می مانی و دیگر هیچ
باز تو می مانی و آرزو هایِ خسته
روزهایِ بی تو
دوباره تکرارمی شوم
در گلویِ بغض
و سقوطی
تا
گناه...
مرجان /خرداد 92
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.