يکشنبه ۲ دی
|
آخرین اشعار ناب سمانه بنایی
|
نمی دانم چرا
امروز حس عجیبی دارم
خوشحالم
کاش اینجا الان یک عروسک داشتم به شکل تو
تا با تمام وجود بغلش می کردم
می بوسیدمش
ولی باز می گویم
آه
آه به آن لحظه ای که قسم خوردی
قسمی که نه خدا راضی بود و نه بنده خدا
آن قسم؛ قسم نیست
باور کن
می خواهم اعتراف کنم
واژه هایم وقتی می آیند که به تو فکر میکنم
و
می خواهم اعتراف کنی
که هنوز هم به دل نوشته ام سر میزنی
می خواهم اعتراف کنم که هنوز هم بفکرت هستم
و
می خواهم اعتراف کنی که هنوز هم دوستم داری
می خواهم لبخند بزنم
می خواهم همه را بخندانم
ولی همه اش فقط برای چند ساعت شده اند
می خواهم لبخندم را همیشگی کنی
می خواهم بخندم
بخندانمت
بخندیم
با تمام وجود
دلم تنگ است عزیزم
خیلی دلتنگم
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.