چهارشنبه ۱۷ بهمن
|
آخرین اشعار ناب طوبی آهنگران
|
روشن دلی عاشق دیدم کنار باغچهای
زانو به خاک نهاده کنار ماهچهای
دست به زلف گل کشید از سرخوش
سرخ گل مستش نمود از بوی خوش
گفت خداوند پس زچه تو گل آفرید
که ازبوی زلف تو وز من دل پرید
هر که را انسان شود و ز بوی تو مست میشود
مستی از سر میشود وز دیوار دل پر میشود
رازی از ذات بودهای شمع شاهان گشتهای
یا زبوستان مخزنی وز خزانه گشتهای
و زرنگ بوییت همچو دیوانه منی
مستی همچون منی آواره خواندی همی
بوسههایم بر لب شیرین تو مل میشود
هرچه ادراکم به تو حاصل میشود
عاشقی بر تو هزارم آرزوست
مهر تو بر دل نشانم ان نشانم ارزوست
من آواره گشتم هر شبی دیوار تو
تخم میل پاشیدهای بر ز گل بازار تو
ماه دل گشتی روزم مانند شب
آتش انداختی به دل چشم بیخواب ز شب
زین باده نتوانم دست بیگانه بدید
زخم تو بر دل سورمه ی چشمم کشید
تیر مستم کردهای سلطان دل
تیز بریدی سینه را تیری که افتادم به دل
عاشقی کردم من ز چه کردم گناه
وای ز دل که معشوقه ندادم پناه
بازار عاشقی ندانستم خراب
میبرد بازار او دل را سراب
عاشقی درماندگی دارد و بس
سر به نامعلوم تقدیر دارد و بس
بوسه شیرین به هر گل نارواست
دست به هر ابرو کشیدن هم خطاست
انسان چه باشد اون دل است
دل به ویرانه کشیدن مشکل است
باید بپوشی نگاه از سقف دل
که آب از بامش نریزد و تو خجل
بشنو ای دل به هر گلی بوسه مزن
عمر جاویدان زین عشق ریشه مکن
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درود بربانوی عزیزم
زیبابود