پنجشنبه ۱۵ آذر
|
دفاتر شعر افسانه احمدی ( پونه )
آخرین اشعار ناب افسانه احمدی ( پونه )
|
به منِ منتظر و
خسته ز خود
رخصتِ
وعده ی دیدار بده
جرعه ای
معجزه از دیدن رویت
به حریمِ منِ بیمار بده
روزها از پی هم
می چرخند
روزم اما
به تباه می گذرد
کام دنیا
به همه شیرین باد
و به کام منِ تبدار ،
سیاه میگذرد
مثل پروانه که در
پیلهٔ خود خشکیده
پایِ من هم
به غمم چسبیده
رازِ پروانه شدن
فاش شد از پیلهٔ خود
رازِ اندوهِ من اما مثلِ پیچک
به همه هستی من پیچیده
برسان از سرِ لطف
لحظه ای پای خیالت
به سیاهیِ شبم
ببر از جسم من این
رِخوت و کم کن ز تبم
به شبم نور بده
به لبم آن میِ انگور بده
به دلم وعده ی دیدار بده
روحِ آزرده ، تو تیمار بده
نکند مرگ رسد
قبل تو و آمدنت
نکند پیله شود
درد به اجزای تنم
نکند هیچ نیایی و
نبینی تو مرا
نکند بوسه
به لبهای تو اصلا نزنم
کاش این خواب
تو آیی به برم
آرزوی توام ای کاش
به گورم نبرم
حلقه ی دست تو
ای کاش که دارم بشود
و من اینگونه بمیرم ،
که قرارم بشود
سرم از شانه ی تو
به جای دیگر نرود
دینم از کف
به فدای تو ستمگر برود
شب و روزم
همه اش نذر تو کافر بشود
و نفس های بریده
روی زانوی تو پرپر بشود
و همه دار و ندارم
که فقط حسرت توست
به تماشای
رخِ ماه تو آخر بشود
رخصتِ
وعده ی دیدار بده
لمس دستت
به حریمِ منِ بیمار بده
افسانه_احمدی_پونه
─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.