دوشنبه ۳ دی
گاه و بیگاه... شعری از
از دفتر - تا غروب - نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۷ خرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۰۵ شماره ثبت ۱۳۳۸۴
بازدید : ۹۶۸ | نظرات : ۳۸
|
|
ابهام،
کلاهی ست دو لبه
لبی آیینه ی حسرت،
لبی، سیاهی ی چادرِ ایلِ من،
که با تلسکوپ هابل هم نه رصد.!.
* * * * *
ایهام،
زوجی ست
منتظر که هرگز به
انتهای تفاهم نمی رسند!
* * * * *
تبر
نبود اگر
هوایم نه پکر،
پدر: بریدنِ هر درختِ تر
قتلِ نفس است و دست درازی
به حقوقِ بشر؛
...و مادر: بر حذر، و
از حیله ی تبر با خبرم!
* * * * *
او، کوچه را
با دو دل کوچید،
من، - همه - باغ را
با چشمِ خیس، می چکم!
* * * * *
شعرِ غروب را
با زخمه ی بی سازِ خود
غنوده، و غزلِ سپیده را
بر گیسوی گیلاسی ی او،
سُروده ام...
* * * * *
در
قیدِ قامتِ لاغرم
نیستم،
به قدِ قافیه ی قلبم
قبله،
می خواهم!
ها !
- سر-، بر کدام
نا کجا آباد بسپارم؟!...
* * * * *
- پژواره -
_____
قطعه 2 از شعر آقای«علی گنجی» و قطعه 3 از شعر خانم «منیژه ضیغمی» الهام شده
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.