يکشنبه ۴ آذر
کودکی شعری از محمد بنیادی
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ ۲ هفته پیش شماره ثبت ۱۳۳۵۹۱
بازدید : ۳۱ | نظرات : ۸
|
آخرین اشعار ناب محمد بنیادی
|
خوش آن روزها که بودیم کودکی
پسر بودیم و دختر پیشمان عروسکی
فرق نداشت گربه باشد یا که سگ
شاد و خوشحال بودیم فقط با یک عروسک
میدویدیم کوچه ها را خنده بر لبها بود
ز ارزانی قیمت چه چیزها دست ما بود
سال به سال شدیم بزرگتر خنده ها کمتر شد
گریه جایشان گرفت غصه ها بیشتر شد
کودکی فوت کسی گریه برایمان نبود(۱)
که حالا داغ خنده از گریه هم بیشتر شد
در کودکی رفت و شد صدها برابر بود ز حال
یک دهی(۲) زان هم که نیست در این زمان اصلا محال
کاش که میشد کودکی را باز دوباره زنده کرد
تصویر این آینده را از ریشه کند و پنبه کرد
##################################
۱-منظور درک پایین کودک در زمان کودکی.
۲-یک دَهُم
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام،درود به شما عزیز که اینجانب رو برای دیدن در نظر داشتید | |
|
سلام بر شما از لطفتان نسبت به بنده ممنونم | |
|
سلام دوست ارجمند و گرامی از شما سپاس که اینجانب رو برای خواندن انتخاب کردید | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
خاطره انگیز و زیباست