سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 3 دی 1403
    23 جمادى الثانية 1446
      Monday 23 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۳ دی

        هفت شعر سپید

        شعری از

        سيد عبدالحميد ضيايي

        از دفتر شعرناب نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۲ ۲۱:۵۱ شماره ثبت ۱۳۳۵۶
          بازدید : ۸۹۸   |    نظرات : ۱۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر سيد عبدالحميد ضيايي

        (1)
        زیبایی ِ تو
        نه مرگ را به تأخیر می اندازد
        نه تنهایی را
         
        دلتنگی؛
        آغوش باز جاده ی شب است
        دلتنگی؛
        مسافر بیدار صندلی هشتم ...
         
        (2)
        بادام بُن
        شكوفه فرو ريخته است و باغ
        خاموش و سوگوار
        كه پاييز بگذرد
         
        اين روزها كه زندگي
        چيزي شبيه عشقِ روسپيان است
         
        چيزي
        شبيهِ تلخيِ " اين نيز بگذرد "
         
        اين روزها كه مرگ
        اين ناگزیرِ بي دلالت
        به طرزِ گريه آوري
        زيباست ؛
         
        پلکی برقص
        تا شب پرهیز بگذرد...
         
        (3)
        من می میرم
        تو می میری...
        پچ پچِ بازیگوشانه ی باران
        در گوشِ تُردِ علف ها
         
        و بادی بی حوصله
        که نحوِ محو می خوانَد...
         
        (4)
        مِثل هميشه ات
        كه دعاهايم را نشنيده مي گيري
        يك بار هم
        گناهانم را
        نديده بگير
         
        دلقك دعا مي خوانَد و
        فرشتگان مي خندند

        (5)
        زیبایی تو
        زانوان بودا را
             می لرزانَد
         
        تبعیدیان اندوهت
        هریکی
        ایوبی گمنام است
         
        و آزمون عشق ات
        از هر عامی
        رقیبی می تراشد
                 برای  سقراط
         
        من
        بی تو
        سنگ گوری شکسته
        در میانه ی سیرک ...
         
        (6)
        می گریانَد
        انگشت اشاره اش را
        رو به گورهای تهی در باد و
        با پلک های خون آلود
        خیرات می کند دلش را
        برای مردگان
        - به تمامی -
          ...  حتی برای یهودا
         
        (7)
        نه روز و شب
        تنهايي ام را مي فهمند      
           نه همين كلماتِ كافر
         
        اين عصا هم فقط بلد است
        بلوط هاي پوسيده را
                 براي گوسفندانم فرو ريزد
         
        حتي از تو چه پنهان
        گوسفندانم هم
          ايمان نياورده اند
               
            به معجزات معمولي ام
        خلوتي عاشقانه
        مرا خوش تر
                  از هر چه فرزانگي
                               و حماسه هاي ابلهانه
         
        اما نه در زنانِ بي نامِ خواب هايم
                     نه  بينِ سايه هايِ هرجايي
                                          كسي شبيه تو نيست...
         
        از تو چه پنهان
        هرگز شاعري اولوالعزم نخواهم شد.
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4