سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 4 دی 1403
  • ميلاد حضرت عيسي مسيح عليه السلام
24 جمادى الثانية 1446
    Tuesday 24 Dec 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      سه شنبه ۴ دی

      نوبت مطب

      شعری از

      مهرداد مانا

      از دفتر شعر مانا نوع شعر سپید

      ارسال شده در تاریخ حدود ۱ ماه پیش شماره ثبت ۱۳۳۴۹۹
        بازدید : ۱۰۸۳   |    نظرات : ۱۴۱

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر مهرداد مانا

       
      نوبت مطب
       
      _ دهانت را باز کن
       
      _ می دانی دکتر،
      تمام این تبخال از دق داعش است؟
      تو فکر کن
      وقتی درد به دکلمه  
      و ستم به سرود
      و خفت به خواب نمی رسد
      چه مضیق مرگباری ست !!
      آه
      به پهلوی چپم دست بکش
      دسست بکشششششش دکتر
      اینجا موطن قدیسه ای از تبار آب است
      که به ویار سیب مبتلا شد
       
      _ تو شیشه می کشی مردک؟
       
      _ شیشه نمی کشم
      شیشه ی هرچه شعرست شکسته در چشمانم
      اصلا چیزی در گلویم گیر کرده
      که نه قی می شود و نه قورت می رود !!
      باور دارم که مرا نزاییده اند
      بلکه باریده اند
      برای همین است گاهی با کلمات تبخیر می شوم
      پس لطفا نگو مانا چه شده
      که کوهستانها به فتح شانه ات کمر بستند 
      و کتابها برای خواندن نگاهت صف کشیدند
      یا فیلمها برای دیدن دلت ؟؟
      آه بگذریم دکتر
      هنوز بوی شیر می آید از دهان زنی که
      مرا با انگشت سبابه اش دار زد:
      پس از انقراض انسان
      نوبت سکوت شاعران است ...
       
      -بداهه ای بگو تا بشنوم
       
      _ شما اهل دانش هستید مگر نه؟
      پس چرا کسی نمی پرسد دو مار شانه ی ضحاک
      مغز سر چند هزار شفیره را در پیاله کردند
      که کنون جهان از پوپک و پروانه خالی ست ؟؟
      اهل بداهه نیستم
      اما این قبیله ی عاصی نمی دانند
      روزی همین گونه ی ترک خورده 
      که کنون کویر قحط است،
      شط پر آشوب اشک مردی بود که دریا
      به گرد گریه اش نمی رسید.
      می دانی
      همیشه حسرت یوسف بود در نگاه نمور زلیخا
      وگرنه، تمام هرزه های مصر هم
      سر انگشتشان در بزنگاه هوس بریده شد
      اهل بداهه نیستم
      اما چراغ چشم زنی روشن که می شد
      شاعرانه شب را فراموش می کردم
      توفانکی از سوی کلمات می آمد
      بافه های خیالم را باد می برد ...
       
      _ و این خود بداهه ی بی غایتی ست !!
       
      _ نه دکتر
      پرخاش و پرسش است
      که در هر سروده ام ماسیده است
      من یادگار یخساران پیش از خورشیدم
      اهل بداهه نبودم به خدا
      اما تو بگو
      دیدن بدر کامل در بادیه زیباتر است
      یا تماشای منیژه از پنجره ی چاه ؟؟
      حالا هر کجای این خواب خواستید
      خیمه بزنید
      ما که خیری از زن و زیتون ندیدیم
      و آن دو سه بوسه ی بی هنگام هم
      شط شیرین رویایی بود
      که از نمکزار زندگی ام گذشت
      باور کن دکتر
      وقتی از عشق سخن می گویند
      از سادگی سروده های مانا خجالت می کشم
      عشق ، نه آبی بود که تن ترانه ام را بشوید
      نه نانی که بر سفره ی ویارم بگذارم 
      به یاد نگاهش که می افتم
      خدا را در خامی خیال گم می کنم
      شیشه نمی کشم از قرار
       شیشه ی عمر کبوتری اما
      در دلم می شکند هر شب !!
       
      _ از بیماری ات بگو
       
      _ راستش به مرحله ای رسیده ام
      که شبها با چشم باز کابوس می بینم
      و برای آنکه سرم بر دار مصیبت درد نکند
      روزی ده حبه ستاره ی خاموش را
      با موج اقیانوس می خورم
      گاهی فکر می کنم
      یکی که نامش را نمی دانم،
      مرا وقتی جنین بوده ام
      شلاق زده که شاعر شو !!
      وگرنه نمی گذاریم
      از دانه ی صدفی که در تبسم کودکان است،
      به کشف خورشید برسی !
      آه دکتر
      راستی شنیده ام پیش از من،
      ابلهان بسیاری به هوای بوسیدن ماه
      به تشت آب سفر کرده اند 
      شنیده ام پیش از شعر مانا
      عشق در انحصار موبدان معبد مبادا بوده است
      و مردی که احتمالا از تخمه ی ترنم بود
      روزی به معشوقه اش گفت :
      " حس می کنم چیزی در نگاه توست
      که روزی راز مرا به دریا خواهد گفت "
      نخند دکتر
      هنوز هم حس می کنم،
      بین تاک و ترانه حکایتی ست
      وگرنه از شعر من و چشمان او
      کسی سراغ شراب شیراز نمی گرفت
      تو خود را نگاه نکن
      که دامنت از این دریا خیس نشد
      من پیش از آنکه به نطفه برسم
      قرون بسیاری همراز باران بوده ام .....
      آه
      حديث دشنه و خون خسته ام کرد دکتر
      از زن و زیتون بگو
      این زمستان آبستن بهاری دیگر است.
       
      _ آقای مانا لطفا نفس عمیق...
       
      _دست از گریبانم بردار شیث بی شباهت
      که این خانه ی خشتی
      خونبهای هابیل نخواهد شد
      دوشیزه ای عور بودم
      در لفافه ی ذکر ذکریا
      تو آمدی و من از نسیم بامدادان
      باردار فرزندی شدم
      که خونش، شراب شام واپسین انسان شد 
      می دانی دکتر
      جهانی که این جانیان از جانش دوست تر داشتند
      با تمام کوههای طلا و رود الماسش
      با تمام بوسه و بغلهای آهسته اش
      با تمام رقص موج و سمفونی بادش
      به یک کلمه از شعر مانا نمی ارزید
      چه سود در طالعم نوشتند،
      خورشید هزار کهکشان خاموش باشم
      اما دلم گرفتار زنی باشد
      که چشمانش تاکستان تخیل بود !!
      من که کاری نکردم
      هوای حوا ، آدمم کرد ...
       
      _ مانای عزیز: توضیح دقیق تر بده
      بدانم مشکل چیست
       
      _ باورت نمی شود دکتر
      جنين نارس روسپیان بسیاری بوده ام در بانکوک
      که دور از چشم خدا، سقطم کردند
      گوشه ی تاریکی از همین شعر
      مزار مردگان ناکازاکی ست
      بلوچی در بزنگاه هر واژه ام
      از تشنگی تلف می شود
      پیشمرگی در راهراه پیراهنم
      تیرباران !!
      و مفتیانی در معبد مغزم نشسته اند
      به تحریم ترانه و تنباکو
       
      _ اراجيف نباف مانا
      تو فقط مردی هستی
      که کمی تا قسمتی، هوای واژه ات ابری ست 
      و روی ریه های خیالت
      ریزگرد هزار هامون بی هاجر
      علاج می خواهی ؟
      به خورشید نیندیش
      شب از تاریکی و تردید، آبستن است !!
      تو فکر می کنی،
      اگر کرباس تاریکی پاره کنی،
      خفاشان به خونخواهی شب،
      شعرت را مثله نخواهند کرد؟
      باور کن
      تاریخ، گورستان اطلسی هاست و دین،
      دیناری در کیسه ی شیاد !
      تو اما چه تنهایی !!
      انگار از صفحه ی تقدیر گم شده
      و رادارها
      سقوطت را رصد می کنند بر سینه ی هیچ
      مگر گلاله ات به گلاب گریه تعمید کند،
      که این تاکستان تشنه
      شراب طهور هیچ ابریقی نخواهد شد.
      تو باید تکلیف تاریک این شعر را
      با واژه ها روشن کنی
      ساعت از صفر و بهار از بوسه گذشته است....
       
      _ آه دکتر
      نبضم اینجا میان دست تو می تپد
      یا سنگری در سارایوو ؟؟ نمی دانم ....
      نمی دانم و هنوز این هنگ خسته از جنگ
      غریق اشک کودکان کوبانی ست
      بچکان ماشه را لعنتی !!!
      من سوگوار آن سرباز بی پوتینم
      در کوههای بازی دراز
      و درین کافه ی بوسه و لاس
      آرام و قرارم نیست
       
      _ شاعری یا شیشه می کشی؟
       
      _ می دانی دکتر
      اصلا مرض واگیری ست شعر
      به خواب هر زنی که می روی،
      بالشش، گاوخونی گریه می شود
      شیشه نکشیدم اما
      تصویر ناتمام ماه
      در برکه ی چشم آن دختر افغان را یادم هست
      تا صبح چنان شاعرم کرد
      که با دود سیگار
      نام خدایان قریش را در هوا می نوشتم.
       
       
      _دهانت را باز کن،
      این اراجیف که می بافی نانت را آجر می کنند
       
      _ آه گوش کن
      پچ پچی انگار از ته این غار می شنوم
      من به این تخم کفتر و تار سوری مشکوکم
      عمرو عاص !!
      گلوی هبل زخمی ست
      و جگر این مرد هاشمی: داروی هزار درد ناسور
       
      _دهانت را باز کن ... لدفا
       
      _آه دکتر
      اینقدر خار در چشم من است
      که در بادیه های بی هاجر نیست
      و جهل این جماعت که
      گناه مرا بر طبل ستاره می کوبند
      استخوانی ست در گلوی این شعر
      مرا چه فرض کرده ای دکتر ؟؟؟
      داغی تنم از هرم هیروشیماست
      نم گونه هایم، از اثر سیل معمولان
      به این میز و منشی چه می نازی
      من صدای پیامبری هستم
      که دستش را به بیعت شکسته اند
      تبرم کو ؟؟
      هر لحظه نمرود نابکاری
      مرا به آتش پرتاب می کند
      سواد و سودای زنی بودم در زنده رود
       که هرشب در شعرم به چله می نشست
      و چشمش از سرمه ی حلاج سیاه شد !!!
       
      _ لطفااااااا مریض بعدی....
      ...
       
       
      سنندج دهم اردیبهشت 98
      ۲۲
      اشتراک گذاری این شعر
      ۵۵ شاعر این شعر را خوانده اند

      رسول دبیر (نافذ)

      ،

      علی نظری سرمازه

      ،

      محمدرضا آزادبخت

      ،

      نرگس زند (آرامش)

      ،

      محمد رضا خوشرو (مریخ)

      ،

      جواد مهدی پور

      ،

      محمد اکرمی (خسرو)

      ،

      محمد باقر انصاری دزفولی

      ،

      ابوالحسن انصاری (الف رها)

      ،

      قربانعلی فتحی (تختی)

      ،

      یاسر کریمی

      ،

      معصومه خدابنده

      ،

      طاهره حسین زاده (کوهواره)

      ،

      سعید صادقی (بینا)

      ،

      عباسعلی استکی(چشمه)

      ،

      مهرداد مانا

      ،

      افسانه نجفی

      ،

      ساسان نجفی(سراب)

      ،

      مسعود مدهوش( یامور)

      ،

      نیره صدری

      ،

      حسام رجبی

      ،

      مهدیس رحمانی

      ،

      سعید ابول مشدی

      ،

      مریم عادلی

      ،

      محمد گلی ایوری

      ،

      شاهزاده خانوم

      ،

      محمدکریمی (پویا)

      ،

      بهمن حاجی حسینی ( پیربابا )

      ،

      یاسر قادری

      ،

      مرتضی میرزادوست

      ،

      آوا صیاد

      ،

      الیاس امیرحسنی

      ،

      منوچهربابایی

      ،

      عليرضا حكيم

      ،

      پیام مفخم

      ،

      شادی بلکامه

      ،

      مدینه ولی زاده جوشقان

      ،

      عادل دانشی

      ،

      پروانه آجورلو

      ،

      بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)

      ،

      محمد شریف صادقی

      ،

      شهرام بذلی

      ،

      مهدی سالوند (مهدی)

      ،

      شاهین زراعتی رضایی (آرمان)

      ،

      احسان فلاح رمضانی

      ،

      جمیله عجم(بانوی واژه ها)

      ،

      مهرداد عمران

      ،

      حسین رضایی(آشنا)

      ،

      مهدی بابایی

      ،

      آرمان طاهری

      ،

      ابراهیم هداوند

      ،

      آذر دخت

      ،

      شعله(مریم.هزارجریبی)

      ،

      دانیال فریادی

      ،

      علی معصومی

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ ۲۲:۴۹
      درود استاد عزیز
      بسیار زیبا و دلنشین بود
      موفق باشید خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ ۲۳:۱۰
      بر جنابتان دو صد بدرود
      آیا حوصله تان سر نرفت از اطناب کلام مانا ؟؟
      ارسال پاسخ
      شاهزاده خانوم
      شاهزاده خانوم
      دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ ۱۴:۴۰
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      ارسال پاسخ
      شاهزاده خانوم
      دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ ۱۴:۴۵
      نفسم گرفت از این شعر، غم این پست را بشکن
      غم این پستک جادویی، مانای شاعر را بشکن 🤪

      راستیتش حوصله خوندن شعر بلندرو نداشتم و اگه تا قبل امروز می‌اومدم پستتون، ازلکی نخونده، می‌نوشتم زیباست و فوق نهایتش با توجه به کامنت‌ها می‌گفتم و چه نفس‌گیر 😅
      والا به خوداااا... خندانک
      عجیب غریب شاهکاره... خندانک خندانک
      و کلمه‌ی منحصربه فردی که لایق شعرتون باشعع رو پیدا نمی‌کنم تا باهاش احساس واقعنیمووو در موردش بگم... خندانک
      فقط یه چیزی بنظرم شما مانای شاعر جادوگر هستید خندانک
      درود بر شما و اندیشه‌های سیاسی، اجتماعی، نظامی، اخلاقیههه جذابتون خندانک خندانک
      شاد، سلامت و ثروتمند باشید خندانک

      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ ۱۵:۲۰
      خداوند به شما شکیبایی بدهد که توانستی شعر بلند مانا را تاب بیاوری و تحمل کنی. نزدیک یک ماهه ویرایش کامل شعرهامو شروع کردم و بیشتر از ۲۰۰ قطعه را دور ریختم. تعداد شعرهای بلندم حدود ۳۰ قطعه س و بیشتر برای نشر آنها تلاش می کنم، چون حس می کنم زمینه های بحث بیشتری دارند. به هر حال ممنونم که آمدی و نوشتی 💙💙🩵🩵🤎🤎
      ارسال پاسخ
      عليرضا حكيم
      شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳ ۲۲:۳۹
      درود بر مانا و شعر تبدار و طویلش که فکر کنم ده شعر متصل بود و فراوان دردها داشت و ایکاش از درد ماموران ناجا که در بلوچستان به جرم بی جرمی غریبانه پر کشیدند کاش از دکتر می پرسیدی و از ده هزار و اندی کودک بینوا فلسطینی که در زیر آوار از خون مادرانشان میچشند و از درد سکوت ممتد حافظان حقوق بشر هم .
      و
      اما شعرتان مملو از آرایه بود و ایهام کنایه داشت و تصاویر زیبا داشت و عنصر عاطفه جاری بود و ...خلاصه
      زیاد نوشتم اما یکباره حذف شدند
      قلمتان سبز و و در پناه حق
      خندانک خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      يکشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۳ ۱۱:۰۷
      ممنونم از شما استاد نازنین
      قدم رنجه فرمودید. تاریخ شعر زمان پیش از اتفاقات فلسطین بوده و البته در موضوعاتی که تریبون های رسمی با آن موافق هستند، بیش و پیش از مانا، شاعران ورود می کنند. در کل از اینکه سر زدید، بی نهایت سپاسگزارم خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      ابراهیم هداوند
      حدود ۱ ماه پیش
      با احترام به ساحت بلند شعر و ادب ایران زمین
      با درود به ناخدای کشتی ناب جناب ملحق ارجمند
      و با درود به صاحب اثر جناب مانای عزیز


      خیلی اهل سپید و سپید سرائی نیستم اما نه بدان معنا که قصد و غرضی با اهلش داشته باشم، ولله نه! ولی دوستدار زیبائی چرا.
      بارها عرض کرده‌ام وقتی هنری عرضه می‌شود یا اثری خلق می‌شود، شکل و قواره‌ و رنگش برایم فرقی نمی‌کند، مهم زیباییِ آن است که یا شکار من می‌شود یا خود مرا شکار می‌کند که در هر دو لطافت بسیار است و این نقطه ضعف کمین است در مواجهه با زیبایی.
      و قبل از پر حرفی برای مانا و گلاله‌اش آرزوی سلامتی و شادکامی می‌کنم و این آرزوی قلبی فی‌الواقع بازتابِ درونی من است نسبت به آنچه که از بُعد عاشقانه‌ی این سپید برداشتم که البته نسخه‌یِ آغازینش را چند سال پیش خواندم.
      باری بر آن شدم مختصری پیرامون ابعاد متعدد و متنوع آن بنویسم تا مگر مانا اینقدر این سپیدِ بالا بلندش را به اشتراک نگذارد و به رخ ما نکشد...
      مانا به دل نگیر مزاح کردم از همان ابتدا قصد نوشتن داشتم اما مجالِ نوشتنم دست نداد و بهتر که فرصتی گشت تا برای انکه نزدیکتر به مفهوم و محتوا بنویسم، این سپید را بیشتر از سی بار بخوانم و هر بار به جانِ کلام نزدیک و نزدیکتر بشوم. به تعبیری هر بار قد و قواره‌ی این سپید برایم کوتاه‌تر شد و از نظر مفهوم و محتوا منسجم‌تر. بنابراین اولین ویژگی این شعر بلند را مفهوم و محتوای هدفمند آن می‌دانم که به زعم کمین چیزی جز جهان‌بینی و ایدئولوژی سراینده نیست. جهان‌بینی و طرز فکری که اساس آن بر پایه‌ی خرد و خرد ورزیِ شاعر رقم خورده است.
      در این سناریویِ نمک‌سود اگر چه گاها با گلایه‌هایِ عاشقانه‌ای همراه می‌شویم اما جان کلام همانی‌ست که عرض کردم و این عاشقانه‌ها چاشنی و مزه‌ی کلام‌ست تا راهِ درازِ این سپیدِ "خرد‌ محور" را برای خواننده شیرین و خستگی ناپذیر بسازد.
      مع‌الوصف از واکاویِ مستقیم این اثرِ تامل برانگیز و تعقل گرا چشم‌پوشی می‌کنم و به نکاتی که به نظرم قابل توجه است می‌پردازم؛

      " می دانی دکتر،
      تمام این تبخال از دق داعش است؟"
      می‌شود کل این سپید را یک تبخال فرض کرد یا تبخال را به شکل واقع در دهان شاعر، که مانعِ بیانِ صریحِ او شده است.
      اما چرا "تمامِ" این تبخال مانا جان؟!
      وقتی می‌شود "تبخال" را به اشکالِ مختلف تشبیه و توصیف کرد چرا اینقدر ابتدائی؟!
      خاقانی:
      دید مرا گرفته لب، آتشِ پارسی زِ تب
      نطقِ من آب تازیان، برده به نکته‌یِ دری
      (مفتعلن مفاعلن، مفتعلن مفاعلن)
      آتش پارسی: تبخال است. در ذخیرۀ خوارزمشاهی آمده است : آماسی است که حوالی آن سرخ باشد و سخت سوزان و گرم باشد آن را آتش پارسی گویند. (ذخیره خوارزمشاهی، ج 1 صفحه ۱۶۰)

      "به پهلوی چپم دست بکش
      دسست بکشششششش دکتر
      اینجا موطن قدیسه ای از تبار آب است
      که به ویار سیب مبتلا شد"
      شناختنِ مفهوم نمادینِ سیب در مذهب، اسطوره شناسی و فولکلور کار دشواری است. هنوز هم در بین برخی اقوام فولک، این میوه‌یِ ممنوعه و اسرار آمیز، یک معنای عام برای تمام میوه‌هاست. گاها مشاهده می‌شود مادری به فرزند یا به پدر می‌گوید رفتی شهر سیب بخر. پدر یا فرزند متوجه‌ است که باید میوه بخرد.
      راویان و مفسران دینی آفرینشِ حوّا را از دنده‌ی چپِ آدم و یا خلقتِ زن را از دنده‌ی چپِ مرد نقل می‌کنند. زنی که به خوردنِ سیب وسوسه و گناهکار می‌شود...!
      "تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل"

      "پس لطفا نگو مانا چه شده
      که کوهستانها به فتح شانه ات کمر بستند 
      و کتابها برای خواندن نگاهت صف کشیدند
      یا فیلمها برای دیدن دلت ؟!"
      شاعر اهل ورزش (کوهنوردی)، اهل مطالعه، و اهل فیلم دیدن است. به تعبیری اهل دل و دانش است. هیچ ایرادی ندارد که گاهی تعریف یا تمجیدِ شاعر را ببینیم یا بشنویم اما به مصداق این بیت از دفتر اول مثنوی که؛
      "خوش‌تر آن باشد که سِّرِ دلبران
      گفته آید در حدیثِ دیگران"
      عرض می‌کنم که لطف و تاثیرِ کلام در این چند سطر بسیار کم‌رنگ است. اگر چه شاعر به ظاهر دکتر را از گفتن این عبارات نهی می‌کند اما فی‌واقع خود در حال تمنا برای شنیدن این عبارات است. شاید اگر با صراحت می‌نوشت:
      "پس لطفا نگو مانا چه شده
      که کوهستانها به فتح شانه ام کمر بسته‌اند 
      و کتابها برای خواندن نگاهم صف کشیده‌اند
      و فیلمها برای دیدن دلم"
      ...موثرتر می‌نمود.

      "پس چرا کسی نمی پرسد دو مار شانه ی ضحاک
      مغز سر چند هزار شفیره را در پیاله کردند
      که کنون جهان از پوپک و پروانه خالی ست ؟؟"
      به همین جمله بسنده می‌کنم که متاسفانه اغلب افرادی که اهل دانش و شناخت هستند جرات پرسیدن ندارند!

      "دیدن بدر کامل در بادیه زیباتر است
      یا تماشای منیژه از پنجره ی چاه ؟؟"
      مانا به نظرم ترکیبِ "بدرِ کامل" حشو قبیح باشد.
      اما من با توجه به عِرقی که به این داستان دارم تماشای منیژه از پنجره‌ی چاه را زیباتر می‌بینم.

      "گاهی فکر می کنم
      یکی که نامش را نمی دانم،
      مرا وقتی جنین بوده ام
      شلاق زده که شاعر شو !!
      وگرنه نمی گذاریم
      از دانه ی صدفی که در تبسم کودکان است،
      به کشف خورشید برسی !
      اینجا جائیست که شاعر باز بجای صراحت و جسارت در کلام، حرف خود را در دهانِ دیگران می‌گذارد و باز از تاثیرِ سخن می‌کاهد. به زعم حقیر موثر‌تر است که؛
      "گاهی فکر می کنم
      یکی که نامش را نمی دانم،
      مرا وقتی جنین بوده ام
      شلاق زده که شاعر شو !!
      وگرنه از دانه ی صدفی که در تبسم کودکان است،
      به کشف خورشید نمی‌رسیدم!

      راه دراز است و سخن بسیار و وقت ضیق.


      با احترام
      ابراهیم هداوند
      ۳۰ آبان‌ماه ۱۴۰۳
      یاسر کریمی
      یاسر کریمی
      حدود ۱ ماه پیش
      درودها بر جناب استاد هداوند نقد زیبا و متفاوتی خواندم از قلم توانمند شما خندانک
      ارسال پاسخ
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      حدود ۱ ماه پیش
      بر رفیق دیرینه ام درود

      این شعر در واقع ۱۱ شعر جدا بود در فاصله ی زمانی سه و نیم سال. که چون چندوقت پیش بعد از کلی استخاره و تردید، دفترم را برای چاپ و نشر به تهران فرستادم، تصمیم به ویرایش شعرها گرفتم. و چون تمامی نقدهای دوستان را هم پیش رو داشتم، همه را تقریبا اعمال نمودم. یکی از نقدهایی که به " نوبت دوم مطب " شده بود، این بود که " می توانستی با همان نوبت اول یکی باشد. " و من دیگر نوبت های بعدی را منتشر نکردم. در ویرایش شعرها، بسیاری از قطعات شبیه به هم را به شکلی ترکیب کردم. و البته علاوه بر حذف ۲۵۰ قطعه ، سطور بسیاری نیز از بسیاری شعرها حذف شدند. و این واقع بینی میسر نمی شد مگر با کمک دوستانی چون شما.
      در مورد مفاخراتی که در شعر دیدید، حدس تان درست است و البته هدف نیز همان تفاخر بوده. هرچند در آن قطعه، بیشتر هدفم نشان دادن این مطلب بوده که " همه از کار و بارم سر در آوردند و نقل محافل شدم " که با آشنازدایی افعال مثلا سعی کردم زیباتر سخن بگویم. که گویا نه در ارسال مضمون و نه در زیبایی کار توفیق نداشتم. و " بدر کامل " که راستش خوب شد اشاره کردید، چون اصلا متوجه قباحت حشو آن نبودم. و فکر کنم " بدر بی تاب " یا " بدر تابان " زیباتر و منطقی تر باشد. ( یعنی اگر مانا این دوستانش را نداشت، هلاک می شد )

      اما به قول معروف " مقصود تویی. کعبه و بتخانه بهانه " شعر هم دستکم در این محافل شاید بهانه ای باشد که بتوانم ابراهیم ها و هداوند ها را به نخجیر بکشانم. که خود نیز به شکار کردن شعر یا شکار شدن توسط شعر ، اشاره داشته ای. باری این شکار به هر شکلی که اتفاق بیفتند، مایه ی مباهات ماناست. هرچند ما همیشه شکار کلمات شما بودیم و اگر این اتفاق برعکس بیفتد، موجب شگفتی ست. که به قول سعدی :

      غزال اگر به کمند اوفتد، عجب نبود
      عجب افتادن مرد است در کمند غزال خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      شاهزاده خانوم
      شاهزاده خانوم
      حدود ۱ ماه پیش
      درود بر جناب هداوند استاد ارجمند خندانک
      خیلی مرسی از وقتی که برای این سپیدار بلند گذاشتید... خندانک
      بسیار عالی ست خندانک خندانک
      شاد باشید خندانک
      ارسال پاسخ
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      حدود ۱ ماه پیش
      خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      حدود ۱ ماه پیش
      خندانک خندانک
      ابراهیم هداوند
      ابراهیم هداوند
      حدود ۱ ماه پیش
      سپاس جناب کریمی عزیز
      خندانک
      ابراهیم هداوند
      ابراهیم هداوند
      حدود ۱ ماه پیش
      سپاس شاهزاده خانوم عزیز
      خندانک
      ابراهیم هداوند
      ابراهیم هداوند
      حدود ۱ ماه پیش
      خندانک خندانک خندانک
      رسول دبیر (نافذ)
      شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ ۰۶:۴۴
      باسلام و درود استاد بزرگوار
      روزگار بکام وبه مهر خندانک خندانک
      نرگس زند (آرامش)
      نرگس زند (آرامش)
      شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ ۰۸:۱۶
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ ۲۳:۱۱
      منت نهادید
      و سرم فراز نمودید.
      ارسال پاسخ
      شاهزاده خانوم
      شاهزاده خانوم
      دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ ۱۴:۴۰
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      ارسال پاسخ
      علی نظری سرمازه
      شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ ۰۷:۱۴
      از بیماری ات بگو

      _ راستش به مرحله ای رسیده ام
      که شبها با چشم باز کابوس می بینم
      و برای آنکه سرم بر دار مصیبت درد نکند
      روزی ده حبه ستاره ی خاموش را
      با موج اقیانوس می خورم
      گاهی فکر می کنم
      یکی که نامش را نمی دانم،
      مرا وقتی جنین بوده ام
      شلاق زده که شاعر شو !!
      وگرنه نمی گذاریم
      از دانه ی صدفی که در تبسم کودکان است،
      به کشف خورشید برسی !
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      به به ! چقدر فراتر از درخشان درخشیدی مانا!
      درود بر مانای ماندگار
      در پناه پروردگار
      همچنان ببار...
      خندانک خندانک خندانک
      نرگس زند (آرامش)
      نرگس زند (آرامش)
      شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ ۰۸:۱۶
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ ۲۳:۱۲
      هم کلام نازنین جناب نظری عزیز
      درخشان تر اما حضور منور شماست که تاجی ست بر تارک مانای شب زده
      ارسال پاسخ
      شاهزاده خانوم
      شاهزاده خانوم
      دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ ۱۴:۴۰
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      ارسال پاسخ
      علی نظری سرمازه
      شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ ۰۷:۱۵
      لطفا
      نفس عمیق...
      خندانک خندانک خندانک
      نرگس زند (آرامش)
      نرگس زند (آرامش)
      شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ ۰۸:۱۶
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ ۲۳:۱۳
      عمیییییییییققققققققق
      ارسال پاسخ
      شاهزاده خانوم
      شاهزاده خانوم
      دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ ۱۴:۴۰
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      ارسال پاسخ
      نرگس زند (آرامش)
      شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ ۰۸:۲۰
      درود ها بر حضرت مانا خندانک خندانک خندانک
      اقا زبانم بند آمد اول صبح 🥺🥺👏👏👏👏
      چه شاهکاری چه شگفتانه ای چقدر سرشوق امدم با این همه زیبایی ..
      وچقدر تلخ وچقدر حق ....
      فقط میتوانم ایستاده برایتان دست بزنم شعر را مینوشی بعد میسرایی ؟؟
      هیچگاه شعر طولانی انقدر مرا جذب نکرده بود ..
      بسیار عالی وزیبا خندانک خندانک خندانک
      در پناه حق برایتان بهترین ها را آرزو میکنم استاد گرانقدر خندانک خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ ۲۳:۱۴
      بی اندازه شادم کردی نرگس خانم
      خداوند سایه ی چنین دوستان و چنین خواهران خونی را از سر کچل مانا گم نکند .
      ارسال پاسخ
      شاهزاده خانوم
      شاهزاده خانوم
      دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ ۱۴:۴۰
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      ارسال پاسخ
      علی نظری سرمازه
      شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ ۰۸:۳۷
      لطفا
      نفس عمیق
      خندانک خندانک خندانک
      شاهزاده خانوم
      شاهزاده خانوم
      دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ ۱۴:۴۱
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      ارسال پاسخ
      محمد اکرمی (خسرو)
      شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ ۰۸:۵۱
      درود جناب مانا
      پیروز و دلشاد باشید
      خندانک خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ ۲۳:۱۵
      و شما نیز پیروز باشید که زحمت راه این صفحه را بر خود هموار نمودید
      ارسال پاسخ
      شاهزاده خانوم
      شاهزاده خانوم
      دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ ۱۴:۴۱
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      ارسال پاسخ
      جواد مهدی پور
      شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ ۰۸:۵۲
      درود بر شما جناب استاد مانا گرانقدر خندانک

      قلمفرسایی ناب و زیبا

      پیروز باشید به مهر

      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ ۲۳:۱۵
      آقا جواد خودمان ... تاج سر مایی رفیق
      ارسال پاسخ
      شاهزاده خانوم
      شاهزاده خانوم
      دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ ۱۴:۴۱
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      ارسال پاسخ
      محمد باقر انصاری دزفولی
      شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ ۰۹:۱۱
      با سلام وارادت شاعر بزرگوار
      همیشه
      طبعتان جوشا
      زبانتان گویا
      قلمتان نویسا
      دلچسب و زیبا شعری بود
      هزاران درودتان باد
      خندانک خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ ۲۳:۱۶
      قدمتان بر دیده ، بزرگوار
      ارسال پاسخ
      شاهزاده خانوم
      شاهزاده خانوم
      دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ ۱۴:۴۱
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      ارسال پاسخ
      ابوالحسن انصاری (الف رها)
      شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ ۱۰:۰۶
      .

      درود تان



      خندانک خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ ۲۳:۱۸
      قدم رنجه نمودید خندانک
      ارسال پاسخ
      شاهزاده خانوم
      شاهزاده خانوم
      دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ ۱۴:۴۱
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      ارسال پاسخ
      قربانعلی فتحی  (تختی)
      شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ ۱۶:۱۷
      درو برشما ساعر گرامی

      جالب بو د خندانک

      خندانک خندانک خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ ۲۳:۱۸
      لطف عالی ، متعالی
      ممنونم
      ارسال پاسخ
      شاهزاده خانوم
      شاهزاده خانوم
      دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ ۱۴:۴۱
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      ارسال پاسخ
      یاسر کریمی
      شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ ۱۶:۳۳
      درودها بر مانای عزیز و گرامی خندانک
      امیدوارم در پناه حق باشی خندانک
      زیبا سرودی احسنت خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ ۲۳:۱۹
      ممنونتم یاسرجان
      به دیده ی منت پذیرایت هستم
      ارسال پاسخ
      شاهزاده خانوم
      شاهزاده خانوم
      دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ ۱۴:۴۱
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      ارسال پاسخ
      علی نظری سرمازه
      شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ ۱۶:۵۰
      درود بر مانای ماندگار
      خندانک خندانک خندانک
      عطاری دارم و ارزان فروشم
      سه درصد ارزش افروده هم روش
      به صرف
      آویزان شدن به
      ..‌رنگین کمان عشق...
      دعوتید خندانک
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ ۲۳:۱۹
      دعوتی ست که نمی توان از آن چشم پوشید خندانک
      ارسال پاسخ
      شاهزاده خانوم
      شاهزاده خانوم
      دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ ۱۴:۴۱
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      ارسال پاسخ
      علی نظری سرمازه
      شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ ۱۷:۱۰
      عشق ، نه آبی بود که تن ترانه ام را بشوید
      نه نانی که بر سفره ی ویارم بگذارم 
      به یاد نگاهش که می افتم
      خدا را در خامی خیال گم می کنم
      شیشه نمی کشم از قرار
      شیشه ی عمر کبوتری اما
      در دلم می شکند هر شب !!
      خندانک خندانک
      خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ ۲۳:۲۰
      خلاصه اینکه ته این شعر معلوم شد اصلا شیشه نکشیدم😅😅😅
      ارسال پاسخ
      شاهزاده خانوم
      شاهزاده خانوم
      دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ ۱۴:۴۱
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      ارسال پاسخ
      معصومه خدابنده
      شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ ۱۷:۱۲
      سلام واحترام حضرت مانا استاد بزرگوارم
      هرچقدر جلوتر میرفتم بیشتر درد را حس میکردم
      درودهایم تقدیمتان قلمتان همیشه رقصان
      بمانید به مهر و به سراید به این زیبایی
      🌹🌹
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ ۲۳:۲۱
      بانوی نجیب سایت
      نامتان پر شکوه
      خوش آمدید و خلق گرفته ی مانا را فراخ نمودید خندانک
      ارسال پاسخ
      شاهزاده خانوم
      شاهزاده خانوم
      دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ ۱۴:۴۲
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      ارسال پاسخ
      سعید صادقی (بینا)
      شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ ۲۰:۵۲
      سلام استاد مانای عزیز

      مشتاق دیدار

      به به چه سپید شکوهمندی مهمانمان کردید
      جا داره از سواد ادبی بالایتان که متواضعانه در شخصیت تان نهفته است تقدیر کنم

      مهرتان مانا خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۳ ۲۳:۲۲
      در واقع بنده شاگرد کلاس فروتنی و ادب شما هستم سعید جان خندانک
      ارسال پاسخ
      شاهزاده خانوم
      شاهزاده خانوم
      دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ ۱۴:۴۲
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      ارسال پاسخ
      افسانه نجفی
      يکشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۳ ۱۱:۰۲
      _سلام دکتر...
      منم مریض بعدی...
      شاید هم من همان قبلی باشم
      خودم هم نمی دانم !
      نه شیشه کشیده ام
      نه شیشه ام
      اما هر ثانیه
      هزار ترک
      بر تارک تنم
      زاده می شود از درد...
      می دانی دکتر
      من نه مانا هستم
      و نه حتی شاعر
      فقط تمام صبرم
      تیر می کشد...
      در این لاعلاج
      بدنبال علاج با واژه ی تازه
      می گردم...
      _نفس تنگی هم داریید ؟؟؟
      _بله دکتر...شدید...
      نفسم خجالت می کشد از آمد و شد...
      🌹🌹🌹
      درود بر استاد مانا ی عزیزم
      🌹🌹🌹
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      يکشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۳ ۲۱:۱۷
      بر این آستانه منت نهادید و سرفرازم نمودید بانو نجفی عزیز
      خوشحال شدم از کامنت احساسی و شاعرانه ی شما
      ارسال پاسخ
      افسانه نجفی
      افسانه نجفی
      دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ ۰۷:۴۷
      🌹🌹🌹
      شاهزاده خانوم
      شاهزاده خانوم
      دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ ۱۴:۴۲
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      ارسال پاسخ
      حسام رجبی
      يکشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۳ ۲۲:۲۱
      سلام استاد بی نظیر سرودید...

      مثل همیشه به احترامتان کلاه از سر بر میداریم!! خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ ۱۳:۳۰
      خوش آمدی دوست گرامی
      ممنونم خندانک
      ارسال پاسخ
      شاهزاده خانوم
      شاهزاده خانوم
      دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ ۱۴:۴۲
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      ارسال پاسخ
      سعید ابول مشدی
      دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ ۰۳:۰۴
      👏👏👏👏👏👏woooooow
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ ۱۳:۳۰
      حضورتان مایه ی خرسندی ست خندانک
      ارسال پاسخ
      شاهزاده خانوم
      شاهزاده خانوم
      دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ ۱۴:۴۲
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      مریم عادلی
      دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ ۱۱:۰۱
      درود استاد زیبا بود خندانک خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ ۱۳:۳۰
      ممنون محبت شما هستم خندانک
      ارسال پاسخ
      شاهزاده خانوم
      شاهزاده خانوم
      دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ ۱۴:۴۲
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      محمد گلی ایوری
      دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ ۱۱:۴۵
      درود و عرض ادب و احترام استاد گرامی
      با اینکه طولانی بود ولی یک شیرینی و کشش خاصی داشت
      سلامت باشید و پایدار
      خندانک خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ ۱۳:۳۱
      از کامنت انرژی بخش شما متشکرم
      مرسی که آمدید، خواندید و نگاشتید خندانک
      ارسال پاسخ
      شاهزاده خانوم
      شاهزاده خانوم
      دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ ۱۴:۴۳
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      ارسال پاسخ
      محمدکریمی (پویا)
      سه شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳ ۱۷:۱۵
      درود برمانای شاعر
      سرفرصت ازاین بحرطویل باید صید کنم🌷🌷
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      سه شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳ ۲۰:۳۹
      هر زمان که تشریف آوردید، از شما قدم و از ما چشم خندانک
      ارسال پاسخ
      محمد گلی ایوری
      شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳ ۰۵:۵۸
      درود و احترامی دیگر استاد ارجمند
      خندانک خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳ ۱۰:۳۵
      سلام و درود از ماست 💙💙💙💙
      ارسال پاسخ
      محمد باقر انصاری دزفولی
      شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳ ۰۹:۱۱
      با سلام وارادت شاعر بزرگوار
      همیشه
      طبعتان جوشا
      زبانتان گویا
      قلمتان نویسا
      دلچسب و زیبا شعری بود
      هزاران درودتان باد
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳ ۱۰:۳۵
      ممنونم بابت زمانی که گذاشتید خندانک
      ارسال پاسخ
      مرتضی میرزادوست
      شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳ ۱۶:۴۵
      سلام و عرض ادب استاد مانای گرامی خندانک
      آنقدر شعر ارزشمند و زیبایی سرودید که ارزش بارها خواندن و تامل دارد
      درود بر شما
      خندانک خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      يکشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۳ ۱۱:۱۸
      قطعا خود شما صاحب شخصیتی ارزشمند هستید بزرگوار خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      علی نظری سرمازه
      شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳ ۱۷:۲۰
      آه
      به پهلوی چپم دست بکش
      دسست بکشششششش دکتر
      اینجا موطن قدیسه ای از تبار آب است
      که به ویار سیب مبتلا شد

      _ تو شیشه می کشی مردک؟

      _ شیشه نمی کشم
      شیشه ی هرچه شعرست شکسته در چشمانم
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      يکشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۳ ۱۱:۱۹
      حالا جالب اینجاست دقیقا نمی دانم شیشه چه شکلیه؟
      ارسال پاسخ
      آوا     صیاد
      شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳ ۱۷:۳۶
      درود زیباست
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      يکشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۳ ۱۱:۲۰
      ممنونم بانو صیاد عزیز خندانک
      ارسال پاسخ
      ساسان نجفی(سراب)
      شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳ ۱۸:۱۲
      درود بر شما..
      زیباااااست..
      خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      يکشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۳ ۱۱:۲۰
      قربان قدم و قلمت دوست گرامی خندانک
      ارسال پاسخ
      قربانعلی فتحی  (تختی)
      شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳ ۲۲:۲۸
      درود ها

      خندانک خندانک خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      يکشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۳ ۱۱:۲۰
      ممنونم بابت حضور و زحمت تان خندانک
      ارسال پاسخ
      پیام مفخم
      يکشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۳ ۰۰:۰۶
      جناب مانا ...عجالتا آفرین ...الان نفس پس در قفا گرفتم از این شعر زیبا ،واژگان مسلسل وار و آرایه های مکار...البته مکر زیبا.....بیشتر توان گفتنم نیست قطعا این شعر را باید بارها بخوانم و هر بار برایتان خواهم نوشت.....خیلی خیلی خیلی زیبا بود گویا انسان را به دادگاه کشانده بودند و او بی وقفه پته ی همه را روی آب می ریزد و گاه دکتر پشیمان از سوالاتی که کرده او را به سکوت و آرامش دعوت میکند تا بلکه زبان باز شده باز بسته شود خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      يکشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۳ ۱۱:۲۶
      ممنونم از کامنت دلگرم کننده ی شما آقا پیام نازنین
      متاسفانه بخشی از شعرهایی که حداقل سرشان به تن شان می ارزید، به علت مغایرت با قوانین سایت ها، اجازه ی نشر پیدا نکردند. امیدوارم روزی آزادی و آزادگی به سرزمین باستانی مان برگردد. و امیدوارتر اینکه مانا بتواند، آنچه مردم در دل دارند، به شعر بیان کند خندانک
      ارسال پاسخ
      علی نظری سرمازه
      يکشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۳ ۰۷:۵۲
      درود بر مانای ماندگار
      خندانک خندانک خندانک
      هر روز باید به این مطب مراجعه کرد
      تا از مطب های سود تراش و جعلی در امان بود خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      يکشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۳ ۱۱:۲۹
      و مانا و مطبش چه خوشبختند از این ارباب رجوع که ارباب معرفت است خندانک
      ارسال پاسخ
      مهرداد مانا
      يکشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۳ ۱۱:۲۶
      ممنونم از کامنت دلگرم کننده ی شما آقا پیام نازنین
      متاسفانه بخشی از شعرهایی که حداقل سرشان به تن شان می ارزید، به علت مغایرت با قوانین سایت ها، اجازه ی نشر پیدا نکردند. امیدوارم روزی آزادی و آزادگی به سرزمین باستانی مان برگردد. و امیدوارتر اینکه مانا بتواند، آنچه مردم در دل دارند، به شعر بیان کند خندانک
      رسول دبیر (نافذ)
      دوشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۳ ۰۶:۵۵
      باسلام و احترام استاد بزرگوار
      بسیار عالی و زیباست
      درودها نثارتان خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      دوشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۳ ۱۷:۴۵
      ممنونم از شما مهربان خندانک
      ارسال پاسخ
      علی نظری سرمازه
      دوشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۳ ۰۹:۳۹
      درود بر مانای ماندگار
      اومدم دو دُز طراوت نوشیدم و رفتم
      خندانک خندانک
      خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      دوشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۳ ۱۷:۴۵
      نوش نگاهتان خندانک
      ارسال پاسخ
      علی نظری سرمازه
      دوشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۳ ۰۹:۴۱
      _ راستش به مرحله ای رسیده ام
      که شبها با چشم باز کابوس می بینم
      و برای آنکه سرم بر دار مصیبت درد نکند
      روزی ده حبه ستاره ی خاموش را
      با موج اقیانوس می خورم
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      دوشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۳ ۱۷:۴۶
      سلام مجدد
      و دقیقا همین تصاویر را خود نیز انتخاب کرده بودم خندانک
      ارسال پاسخ
      مدینه ولی زاده جوشقان
      حدود ۱ ماه پیش
      درود بیکران بر شما
      بسیار زیبا و اندیشمندانه و عمیق
      دردهایی را مطرح کرده اید که بسیاری از آن رنج می برند
      اما کاش یکی یکی می گفتید تا دکتر بیشتر تمرکز می کرد روی هر کدام از آن ها
      شعری، آتشفشانی که گداخته هایش فوران کرده
      بسیار عالی، پاینده باشید و بر قرار، در پناه حق
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      حدود ۱ ماه پیش
      خوش آمدی بانوی گرامی
      و ممنونم از خطوط پر مهری که نگاشتید. راستش این در واقع هشت قطعه بود. که تصمیم گرفتم همه را یکی کنم. اتفاقا اگر به فهرست شعرهام نگاه کنید، چند سال پیش دو نوبت از این مطب رفتن های شاعر را منتشر کرده بودم.
      ارسال پاسخ
      علی نظری سرمازه
      حدود ۱ ماه پیش
      پس از انقراض انسان
      نوبت سکوت شاعران است ...
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      حدود ۱ ماه پیش
      خندانک وجودتان دلگرمی ست رفیق خندانک
      ارسال پاسخ
      پروانه آجورلو
      حدود ۱ ماه پیش
      درود جناب مانا
      مثل همیشه خواندم
      با ذره بینی به دست
      یک قوری چای تمام شد و درد جگر سوخته ی مانا نههههه
      چه کنیم؟؟؟
      بندها را جدا کنیم؟!
      جیغ بنفش میکشید جناب مانا
      قلمتان درد شخم میزند و در اعماق جنگل گور ....
      بگذریم من هم زیاد.... میبافم
      آن بندی که چند حبه ستاره خوردید
      و ... قویترین بخش بود چند لحظه به طعم ستاره فکر کردم
      زیباست خندانک خندانک خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      حدود ۱ ماه پیش
      این قدر که عزیزانی می آیند و آنچه که سزاوارترند خود به آن و لایق ترند، به بنده ارزانی می کنند، خود دلیلی ست تا شادانه، این خلعت شاهانه را شکر گویم. ممنونم که آمدید و ممنون تر که نگاشتید خندانک
      ارسال پاسخ
      بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
      حدود ۱ ماه پیش
      درود و عرض ادب و ارادت محضر استاد گرانقدر و هنرمند کم مانند سخنور بسیار ارجمند و شایسته جناب مانا ی گرامی
      از ارسالی ناب و دیدنی و خواندنی تان نمیدانم چگونه سپاسگزاری نمایم
      سروده ای بسیار ممتاز و نمونه و پر از تصویرها و نگاره ها و نگارینه های تازه و ناب و پر از شور و نگرش و ایده و بدیع گرایی است
      که در آن با مهارت به زاویه ها و نگاه هایی که دور مانده اند و بسیاری به فکرشان نیست روشنایی بخشیدید.

      از این همه زیبایی قلمتان به وجد آمدم
      سپاسگزارم

      شاد و تندرست و نویسا باشید
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      حدود ۱ ماه پیش
      بر آفاق مهربان سایت از ما درود
      دلم را خرم نمودید و سرم را فراز. و خود را کمتر از آن می دانم که لایق این خوان تنعم باشم.
      حضورتان بی تردید، مایه ی یقین و آرامش بود خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      محمدرضا آزادبخت
      حدود ۱ ماه پیش
      درود شعرتان نهایت یک دلگرمی بود برای بیماران در نوبت مطب
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      حدود ۱ ماه پیش
      سپاس فراوان از رفیق نازنین
      ممنونم مهربان و امید که در محضر خوبان، این رقعه ی ناچیز، مقبول افتد خندانک
      ارسال پاسخ
      محمد اکرمی (خسرو)
      حدود ۱ ماه پیش
      درود جناب مانا
      سپید جالب و خاصی هست
      خندانک باور دارم که مرا نزاییده اند
      بلکه باریده اند
      برای همین است گاهی با کلمات تبخیر می شوم خندانک
      خیلی زیباست خندانک خندانک
      پیروز و دلشاد باشید خندانک خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      حدود ۱ ماه پیش
      ممنونم از خسروی مهربان سایت
      تشکرات ویژه ی مانا را پذیرا باشید. به راستی که داشتن دوستان همدل، بالاترین نعمت هستی ست خندانک
      ارسال پاسخ
      محمد شریف صادقی
      حدود ۱ ماه پیش
      درود. بسیار زیبا.
      ...به پهلوی چپم دست بکش
      دسست بکشششششش دکتر
      اینجا موطن قدیسه ای از تبار آب است
      که به ویار سیب مبتلا شد...
      ...باور دارم که مرا نزاییده اند بلکه باریده اند...
      ...یکی که نامش را نمی دانم،
      مرا وقتی جنین بوده ام
      شلاق زده که شاعر شو !!
      وگرنه نمی گذاریم
      از دانه ی صدفی که در تبسم کودکان است،
      به کشف خورشید برسی !...
      وقتی این قطعات از شعر شما را می خواندم حس میکردم انگار این قطعات را خودم گفته ام... راستی این قسمت:
      (در لفافه ی ذکر ذکریا
      تو آمدی و من از نسیم بامدادان
      باردار فرزندی شدم
      که خونش، شراب شام واپسین انسان شد)
      هم خیلی زیبا بود. البته یک مقدار برایم مغشوش بود. ذکریا یا زکریا برای تولد پسری ذکر می کرد (یحیی) - شباهت ذکر و ذکریا هم خیلی زیباست و البته در خود قرآن هم استفاده شده: «ذِكۡرُ» رَحۡمَتِ رَبِّكَ عَبۡدَهُۥ «زَكَرِيَّآ»؛ اما ادامه داستان به نظر اشاره به تولد مسیح دارد کسی که به گفته پولس خون و بدن او شراب و نان عشای ربانی است. من راستش ارتباط «لفافه ذکر زکریا» (إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥ نِدَآءً خَفِيࣰّا) و تولد مسیح را کمتر متوجه شدم نه از جهت شاعرانگی بلکه از جهت تلمیح؛ که البته احتمالا چیزی است که من توجه نکرده ام.
      علی نظری سرمازه
      علی نظری سرمازه
      حدود ۱ ماه پیش
      درود بر شری یُف اعظم
      خندانک خندانک خندانک
      رسیدن به خیر دلاور
      کجایید
      کم پیدایید
      ؟؟
      ارسال پاسخ
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      حدود ۱ ماه پیش
      گل بود و به سبزه نیز آراسته شد
      این صفحه، حضور سبز خودت را کم داشت رفیق.

      آن بند از زبان مریم مادر مسیحاست. که زمان ذکر در معبد فرشته ی حق بر او نازل شد و او را باردار می کند. که متعاقبا عیسای ناصری به دنیا می آید. در مراسم عید پاک، رسم است که نان فطیر و شراب می خورند. تا به صورت سمبلیک گوشت و خون مسیح وارد جوارح مومنان شود. از این رویداد در شعر " قصه ی آل بلوط " هم استفاده کرده ام:


      دار اعدام از ترکه ی من بود و 

      تیر تاریک از تبار گز

      دست بر دلم نگذار
      شاید خباثت آن خاج فراموشم شد
      که هنوز حواریون گرسنه،
      نان فطیر در خون ارغوان می زنند....




      خاج هم که می دانید، صلیب است.

      از این ها گذشته این گل ها هم نثار شما: خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      شهرام بذلی
      حدود ۱ ماه پیش
      درود و احترام
      اثر ناب و قابل تاملی بود
      سپاس از این همه تفکر هوشمندانه
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      حدود ۱ ماه پیش
      ممنونم از بذل توجه تان جناب بذلی
      به راستی که همچون سجل زیبایتان رفتار می کنید خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      علی نظری سرمازه
      حدود ۱ ماه پیش
      آه دکتر
      راستی شنیده ام پیش از من،
      ابلهان بسیاری به هوای بوسیدن ماه
      به تشت آب سفر کرده اند 
      خندانک خندانک
      خندانک
      درود بر مانای ماندگار خندانک
      سفر به تشت آب
      برای
      مهار مهتاب خندانک خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      حدود ۱ ماه پیش
      اگر نظری نازنین نبود
      مانا با درد قرونش چه می کرد؟ خندانک
      ارسال پاسخ
      مریم عادلی
      حدود ۱ ماه پیش
      درود استاد
      سروده هایتان همیشه متفاوت و زیباست وسرشار از ناگفته ها خندانک خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      حدود ۱ ماه پیش
      بی اندازه سپاس
      از اینکه آمدید، خواندید و نگاشتید خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
      حدود ۱ ماه پیش
      درود بر جناب مانای زیباقلم خندانک
      مثل همیشه متفاوت و خلاقانه نگاشتید.
      طولانی بود اما جذابیت اثرتان سبب شد تا پایان بخوانم.
      به مهر یزدان بمانید تا همواره ناب بنگارید. خندانک خندانک خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      حدود ۱ ماه پیش
      منت نهادید بزرگوار و سرافرازم نمودید خندانک
      این صفحه از دیرباز مفتخر به حضور دوستان همدل بوده و لطف یکایک ایشان شامل حال این بینوا گشته. ممنون سبزی و سرشاری حضور گرمتان هستم خندانک
      ارسال پاسخ
      الیاس امیرحسنی
      حدود ۱ ماه پیش
      درود مانای عزیز
      این شعر نیست
      معجزه است خندانک خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      حدود ۱ ماه پیش
      و اعجاز بالاتر را حضور دوستانی رقم می زند، که خود از دیار اعجاز و عصمت ند. و ادعائی ندارند جز دعوت به دوستی و همدلی خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      احسان فلاح رمضانی
      حدود ۱ ماه پیش
      _آه دکتر
      اینقدر خار در چشم من است
      که در بادیه های بی هاجر نیست

      من صدای پیامبری هستم
      که دستش را به بیعت شکسته اند
      تبرم کو ؟؟
      هر لحظه نمرود نابکاری
      مرا به آتش پرتاب می کند

      آه گوش کن
      پچ پچی انگار از ته این غار می شنوم
      من به این تخم کفتر و تار سوری مشکوکم
      عمرو عاص !!
      گلوی هبل زخمی ست
      و جگر این مرد هاشمی: داروی هزار درد ناسور

      درودها ادیب هنرمند جناب مانای گرامی خندانک
      سپید بلندبالا و جذابی رو مرقوم کردید خندانک

      البته برای من خیلی جالب هست شاعری که دین رو افیون توده ها میدونه چطور در شعرش اینقدر از نمادهای دینی استفاده میکنه؟البته اگر دین رو از تاریخ جدا کنیم در واقع از تاریخ جز افیونی برای توده ها باقی نمیمونه.بنظرم برخی ایرانی ها هر چقدر هم مخالف نمادهای دینی باشند اما بدلیل اصالتی از معنویت که همراه اونها هست همواره با اندیشه های دینی زندگی میکنند هر چند بر روی این اندیشه ها غبارهایی نشسته باشه

      امیدوارم ناراحت نشده باشید از این نقد کوچک چرا که شما رو فردی اندیشمند و دوستی ناقد و نکته سنج و فرهیخته میدونم خندانک خندانک

      خوشحالم که بعد از مدت ها اثری تازه و قوی رو از شما مطالعه میکنم خندانک خندانک
      موفق باشید و سلامت خندانک خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      حدود ۱ ماه پیش
      سلام احسان جان
      قطعا اگر نقد و نظر دوستان نباشد، مانا در اصلاح خودش و شعرهایش درمانده خواهد بود. در مورد دین هم تعاریف فراوانی وجود دارد که باید دقت کرد کدام وجهه از دین می تواند به قول کارل مارکس، تریاک توده ها باشد؟ یا به قول جان لاک، در تضاد با آزادی انسان؟ یا طبق برآورد کانت، به کرامت انسان لطمه بزند؟
      در کل دین و معنویت هم می توانند دو مبحث جدا باشند و یا ممکن است دینی باعث رشد یا توقف معنویت در انسان باشه. در مجموع اگر دین را قائل شدن به معنویت بدانیم و به رویکرد تاریخی و دیالکتیک آن نگاه کنیم و آن را مبنای داوری قرار دهیم، خود را انسان متدینی می دانم که باورهای دینی اش بسیار بر شعرها و حرف ها و اعمالش تاثیر دارند. اما جایی هم هست که همین دین به مانا می گوید : خودت با چشم خودت فساد و فسق و جور حاکمان را دیدی، بر علیه آن ها بشور . یعنی دین ما نیز به ما مجوز نافرمانی از ظالم را می دهد.

      راستی احسان عزیز ، در جایی دیگر هم فعال هستی؟ یعنی اینستا و ... ؟؟
      ارسال پاسخ
      احسان فلاح رمضانی
      احسان فلاح رمضانی
      حدود ۱ ماه پیش
      سلام و درودی مجدد جناب مانای گرامی
      سپاسگزارم از سعه صدر شما در پاسخگویی
      خوشبختانه یا متأسفانه بدلیل برخی مشغله ها جز در سایت شعر ناب و سایت شعر نو در بخش های دیگر فضای مجازی فعالیتی ندارم
      مجدد از صبوری و متانت شما قدردانی میکنم
      موفق باشید و سلامت خندانک
      ارسال پاسخ
      مهرداد عمران
      حدود ۱ ماه پیش
      کو دغدغه ی خواندن یک شعر بلند، کو حوصله ی رفتن یک راه دراز، کو عشق به یک رابطه تا آخر عمر ، کو تشنگی ه دم شدن چای شمال، ماییم و تعجیل در این دور بطالت ، زهری بده تسریع کند مردن و راحت.... آمد نوشتم خندانک
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      حدود ۱ ماه پیش
      سلام بر همنام عزیزم

      ممنونم که قابل دانستید و کامنتی نوشتید که هم حس شما را نمایندگی می کند و هم از قوه ی شاعری تان خبر می دهد خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      آرمان طاهری
      حدود ۱ ماه پیش
      درودتان باد جناب مانا استاد عزیز و ادیب
      بسیار زیبا قلم زده اید و به دل نشست ،دست مریزاد👏👏
      رد قلمتان ابدی 🌹🤍🙏
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      حدود ۱ ماه پیش
      از زحمتی که کشیدید، بی اندازه ممنونم
      خاک پای عزیزانی هستم که در این صفحه، حاضر و ناظرند خندانک
      ارسال پاسخ
      علی معصومی
      ۱۰ روز پیش
      درودها
      مانا هستی
      درخشان بمانی
      ♡♡♡
      🌺🦋🌺🦋
      مهرداد مانا
      مهرداد مانا
      ۱۰ روز پیش
      هرجا شما را زیارت کنم، نشان از فال نکوست
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      3