سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 25 مهر 1403
    13 ربيع الثاني 1446
      Wednesday 16 Oct 2024
      • روز جهاني غذا
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      چهارشنبه ۲۵ مهر

      نیوشا

      شعری از

      علی پورزارع هیچ

      از دفتر هیچ نامه نوع شعر سپید

      ارسال شده در تاریخ ۲ روز پیش شماره ثبت ۱۳۳۱۲۲
        بازدید : ۲۰   |    نظرات : ۶

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر علی پورزارع هیچ
      آخرین اشعار ناب علی پورزارع هیچ

      «نیوشا»
       
      روحم می‌سوزد،
      مانند رقص شیره انجیر،
      بر پوست تن.
      در رگ‌هایم جاری است،
      شراره‌های آتش.
      روح سرکشم،
      در اسارت تن درآمده،
      گوشه‌نشین این قفس؛
      دیگر در کالبد تن نمی‌گنجد.
      شوق رهایی دارد،
      پرواز،
      آزادی.
       
      شده‌ام آن انجیر،
      که به زیر درخت افتاده،
      زیر پا مانده،
      له شده،
      اما شیرین و رسیده.
      تا کنون افتادن انجیر را دیده‌ای؟
      که چگونه قسمت می‌کند
      با خاک
      خویشتن خویش را.
      آسمان به رقص سقوط من می‌نگریست.
       
      ضربات تبر،
      بر پیکره‌ام،
      چه مداوم می‌نشیند و چه وفادارانه.
      زخم‌ها،
      یادگاری باغبان،
      که بر پیکره‌ام نقش بسته.
      قامتم خمیده،
      شکسته، رنج‌دیده؛
      ریشه‌ام خشکیده.
      برگ‌هایم،
      به مهر خورشید دل‌بسته،
      اما ...
      خورشید به مهمانی ابرها رفته.
      تنها همدمم
      جغدی است که بر من نشسته؛
      باغبان را می‌کند ملامت.
      زمزمه‌های خاموشش،
      مرثیه‌ای است برای هر شاخه‌ای که می‌خشکد.
      آه ای درخت
      چنین بود سرانجامت؟
       
      چه بیهوده ریشه‌ای
      در خاک.
      چه بیهوده شاخه‌ای.
      چه بیهوده میوه‌ای!
      چه بیهوده سایه‌ای
      بر خاک.
      آن زمان که باد،
      برگ‌هایم را برد،
      شاخه‌هایم را لرزاند،
      آشیان جغد را
      نمود ویران،
      آسوده بود باغبان.
       
      جغد پیری که بر من داشت آشیان،
      از اینجا پر کشیده،
      کوچ کرده؛
      آوایش خاموش شده.
      که می‌دانست
      حدیث کوچ او،
      حدیث رفتن بهار است.
      من مانده ام و این
      درد بی‌پایان.
      روح بی‌قرارم،
      شوق پرواز داشت.
       
      «هیچ»
      ۳
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      ۱۴ ساعت پیش
      درود بزرگوار
      پر احساس و زیباست خندانک
      علی پورزارع هیچ
      علی پورزارع هیچ
      ۱۲ ساعت پیش
      درود بر شما
      ارادتمندم گرانمهر
      ارسال پاسخ
      محمد باقر انصاری دزفولی
      دیروز
      شاعر گرامی
      طبعتان جوشا
      زبانتان گویا
      قلمتااان نویسا
      هزاران درود
      خندانک خندانک خندانک
      علی پورزارع هیچ
      علی پورزارع هیچ
      ۱۲ ساعت پیش
      درود و سرور
      سپاس از مهرتان
      مانا باشید بزرگوار
      ارسال پاسخ
      عظیمه ایرانپور
      دیروز
      درود بر شما
      خیلی زیباست
      فقط به نظرم جابجایی ارکان جمله از زیبایی اثر کم می کنه
      مثلا ویران نمود
      نسبت به
      نمود ویران
      خیلی زیباتر و دلنشین تره خندانک
      علی پورزارع هیچ
      علی پورزارع هیچ
      ۱۲ ساعت پیش
      درود بر شما
      مانا باشید
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1