خیز

خیز بر می دارم
به تکاپوی نیاز
سمت آن مخزن اسرار
دوچشمان پر از جذبه و نور
بردلم وحی مُسجل گشته
شده مبعوث دل و جان  تا که
فاش گویم زتو و موسیقی بی سخن چشمانت
ساحت قدسی چشمان تو را
معجز عشق لقب می دهم و می گویم
ترس از عشق گناه است گناه
عشق نور است و سرمنشاً زایش و حیات
معجز چشمانت
برده هم هوش و هواس
هم مرا پرت زدنیا کرده
عاقبت......عقبی....
آغاز...سرانجام.....ابد
همه در محضر چشمان تو تعبیر و نهان
خواب باشی و خیال
یا که رویا و محال
من رسالت  دارم که به فریاد رسا
ساده و مختصر و با ایجاز
هر دم و لحظه و آن
در دل شعر بگویم زتو ای شعرترین
سحر چشمان تو را
خالق عشق فقط می داند
مختصر....ختم کلام
نشود یافت برایم واژه
تو فراتر زدل شعر
شفاعی....شرری...شوق مضاعف هستی
نور ساتر زدل نور تویی
من رسالت دارم به تماشای تو تا ختم و نهان
اقرا آغاز من این است برایت ای جان
ساده بی آلایش
پر تکرار و مداوم گویم
جان‌جان....جان‌جهان....
دوستت می دارم
دوستت می دارم
دوستت می دارم


#حسین گودرزی""تشنه"

۱۴۰۳/۰۲/۰۷